درآمد
هر حادثه و حماسه اي هر چند اصيل و مبتني بر حقايق استوار باشد، اگر دستخوش تحريف ها و بدعت ها قرار گيرد و مجموعه اي خرافات در آن رخنه کند و يا به طور صحيح مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرارنگيرد نه تنها از ايفاي نقش اصلي خود باز مي ماند بلکه به تدريج از اهداف اصلي خود فاصله گرفته و به ضد خود تبديل مي شود. در اين ميان، حادثه اي همانند حماسه جاودانه کربلا که ماهيت ضد استبدادي و هويت عدالت طلبي وويژگي ظلم ستيزي دارد، ايجاب مي کند که حکومت هاي ظلم و جور براي رسيدن به مصالح و منافع خود در تخريب و تحريف محتواي اين واقعه عظيم از هيچ تلاش و کوششي دريغ نکنند.
از اين رو آنچه بايد پيرامون حماسه جاودانه کربلا مورد توجه قرار بگيرد، پرداختن به چرايي است تا چگونگي که در اين صورت اهداف و آرمان هاي اين حادثه و درسها و پيام ها و عبرتهاي اين واقعه استخراج « کل يوم عاشورا وکل ارض کربلا » مي شود و حماسه عاشورا نقش کاربردي پيدا کرده و جمله معروف تحقق مي يابد. آنچه پيش روي شمااست گامي است کوچک در راستاي تبيين اهداف والاي اين نهضت در قالب درسها وپيامها وسعي راقم بر اين است که باتمسک به بيانات وخطابه هاي حضرت امام حسين (ع)درسها وپيامهاي اين حماسه بزرگ وجاودانه تبيين وتشريح شود. اميد است که با سرمشق قرار دادن درس ها و پيام هاي حماسه عاشورا و با عمل نمودن به آنها بتوانيم پيوندي عميق و وثيق بين نهضت حسيني و انقلاب مهدوي ايجاد کرده، از زمينه سازان ظهور منجي عالم بشريت حضرت مهدي موعود(عج) باشيم.
پيام داشتن نهضت حسيني
نهضت سيدالشهدا قضيه اي شخصي نيست، بلکه جرياني است تاريخي که سنت الهي محسوب مي شود. ازاين رو، يقيناً پيام دارد ؛ زيرا سنت هاي الهي بر همگان و در همه عصرها و نسل ها جاري و ساري است وفلن تجد لسنه الله تبديلا و لن تجد لسنّه الله تحويلا » سنّتهاي الهي قابل تغيير و تبديل و تحويل نيست.
از طرفي ديگر، امام حسين (عليه السلام) داراي مقام والاي عصمت بوده، قول و فعل و تقرير او حجت است و تمامي حرکات و سکنات امام(ع) که انسان کامل و خليفه الله است کاشف و حاکي پيامي است.
شعاع و گستره پيام حماسه حسيني
شعاع و گستره هر پيامي منوط به شعاع هستي انشاء کننده آن پيام و پيام آور آن پيام است. اگر مصدر و مبدأ پيام در محدوده اي خاص، حضور وجودي داشت، قلمرو پيام او هم به همان محدود خواهد بود و اگرمنطقه اي وسيع را در حيطه ي هستي خويش داشت، شعاع و پرتو پيام او نيز به همان اندازه وسيع خواهد بود.
اکنون اين پرسش مطرح است که آيا پيام نهضت حسين بن علي (عليهما السلام ) ويژه شيعيان است يا برادران اهل سنّت نيز جزو مخاطبان اين پيام هستند؟آيا قلمرو نفوذ پيام حسيني، خصوص منطقه مسلمان نشين است يا در ابعادي وسيع تر، همه اهل کتاب و موحدان عالم، جزو مخاطبان اصيل پيام عاشورايند؟آيا پيام آن حضرت غير از صبغه و جنبه الهي اش جنبه انساني هم دارد که غير موحد را نيز در برگيرد يا نه؟
پاسخ به اين پرسش ها وقتي ممکن است که شناخت حقيقي از حسين بن علي (عليهما السلام ) به دست آوريم.اگر حسين بن علي (عليهما السلام ) را فقط امام شيعيان بشناسيم با چنين معرفت محدودي، منطقه پيام اوجهان تشيع خواهد بود و اگر او را فقط والي مسلمانان بدانيم، منطقه نفوذ او قلمرو مسلمان نشين است. نيز اگرحسين بن علي (عليهما السلام)را به عنوان الگو و اسوه توحيد بشناسيم، شعاع رسالت و پيام او منطقه موحد نشين خواهد بود؛ اما اگر حسين بن علي (عليهما السلام ) را به عنوان انسان کامل و خليفه خدا در ز مين بشناسيم قلمرو نفوذ پيام او نامحدود خواهد بود، بلکه تا آنجا که شعاع انسانيت هست پيام حسيني نيز جلوه گراست؛ خواه در پهنه زمين و خواه در گستره زمان.
يعني در طول تاريخ، هر جا انساني حضور و ظهور دارد، مخاطب کربلاي حسين است. شاهد و مؤيد اين شعاع و قلمرو نا محدود قيام حسيني، سخن وجود مبارك رسول اکرم(صلي الله عليه و آله) است که فرمودند:
«حسينٌ منّي و أنا من حسين » يعني « حسين از من است و من از حسين هستم »اين سخن عرشي پيامبر به اين معناست که کيان دين و نبوت و رسالت من با قيام حسين زنده است و نهضت جاودانه حسيني با بعثت
من، پيوندي وثيق و ناگسستني دارد.لذا پيام نهضت حسيني تا شعاع رسالت و نبوت رسول اکرم نفوذ دارد.
بهترين سند براي ارزيابي منطقه رسالت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) قرآن کريم است.بر پايه قرآن، وجود پر برکت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله ) براي همه مردم و جوامع بشري، منشأ رحمت است ؛ و ما أرسلناك إلاّ رحمهً للعالمين »(4)، «و ما ارسلناک الا کافّهً للناس »، (5) و از آن جا که پيامبر مي فرمايد:«حسين از من است و من از حسين هستم»، با اين شکل منطقي، قلمرو و گستره پيام کربلا روشن مي شود؛ زيرا خدا درباره پيغمبرمي فرمايد:«برکت وجود او جهاني است »و ايشان نيز با چنان شعاع رحمتي فرمودند:«کيان من به کربلاي حسين زنده است ».از اين رو، پيام حماسه حسيني نيز جهاني است. معناي جهاني بودن يک مکتب، حفظ دو اصل جامع و کلّي است:
يکي همگاني بودن به لحاظ افراد، و ديگري هميشگي بودن به لحاظ زمان.
بنابراين، پيام نهضت عاشورا براي شيعيان سودمند است؛ چون آنان امت امام حسين (عليه السلام ) هستند. نيزبراي قاطبه مسلمانان جهان مفيد است؛ زيرا همگي زير ولايت اويند، گرچه برخي به ولايت وي معتقد نيستند.همچنين براي همه موحدان و اهل کتاب سودمند است؛ چون او پيام توحيدي دارد و سرانجام براي همه جوامع بشري نفع دارد؛ زيرا کربلا قيام انساني را به همراه دارد.پس، هيچ انساني از پيام نهضت جانسوز کربلا محروم نيست و شعاع آن هم افراد بشريت را در بر مي گيرد.
پاسخ به يک شبهه اساسي و بنيادين
يکي از شبهات و سؤال هايي که در ذهن هر پرسشگر نقش بر مي بندد اين است که چرا امام حسين (عليه السلام) با اينکه به شهادت خود و ياران باوفايش علم و قطع داشت، اقدام به قيام کرد؟ آيا اين کار از مصاديق هلاکت کردن نفس نيست؟با اينکه خداوند متعال مي فرمايد:« لا تُلقُوا بأيديکم إلي التَّهلُکهِ »:يعني خود را به هلاکت نياندازيد.
جواب در اينکه آيا امام به شهادتش علم داشت يا نه دو نظريه مطرح است.
نظريه اول: که عقيده ابن خلدون و بعضي از متفکران مي باشد اينست که امام نمي دانست در اين قيام به شهادت خواهد رسيد. ولي پر واضح وروشن است که اين نظريه بنيانش سست و ضعيف مي باشد چه اينکه امام، مظهر اسماء وصفات الهي است.
نظريه دوم:اين ست که امام حسين(عليه السلام) از شهادت خود آگاه بود چرا که مقام والاي امامت فوق طبيعي است که علم غيب و آگاهي از آينده به اذن الهي براي صاحبان اين مقام امکان پذير است همانطوري که آيات 26 و 27 سورهجنّ به صراحت به امکان پذير بودن علم غيب براي غير خدا دارد. طالبان حقيقت براي تفصيل بيشتر در مورد اين موضوع به تفسير الميزان ج 20 ص 53 تا 59 مراجعه کنند.
اکنون طبق نظريه دوم شبهه مذکور وارد است و در جواب بايد اين چنين گفت که :اين شبهه از طرف کساني است که مي گويند«زندگي، مطلوب مطلق در عرصه هستي است »و براي آنان مرگ معمولي و شهادت در راه
دفاع از ارزشهاي مادي و معنوي يکسان است لذا مي گويند با وجود علم به کشته شدن در يک حادثه، اقدام به ورود در آن حادثه از ديدگاه عقل و شرع ممنوع است.
ما در مقابل اين شبهه افکنان مي گوييم:
اولاً شما در تفسير زندگي و حيات بيراهه رفته ايد و سخن شما زماني درست است که منظور از زندگي خوردن و آشاميدن واشباع غرايزباشد، درحالي که مفهوم حيات و زندگي در قاموس قرآن و متون ديني چيز ديگري است و آن
حيات معقول و حيات طيبه مي باشد يعني حيات مستند به دليل و برهان و حياتي که از آن خداست و براي خداست. در اين صورت، نه تنها آن زندگي حيواني، مطلوب مطلق نيست بلکه مزاحم حيات معقول است.خلاصه براي کسي که زندگي را به معناي حيات معقول و طيبه مي داند که از حکمت ازلي الهي سرچشمه مي گيرد، زندگي طبيعي يک وسيله مناسب براي وصول به آن حيات طيبه است که شخص با بصيرت در راه به دست آوردن آن، حاضر است صدها بار از آن زندگي طبيعي محض دست بردارد. و اين احساس با عظمت در شب عاشورا، در ياران فداکار امام حسين (عليه السلام) کاملاً مشاهده مي شود.
ثانياً:جهاد و شهادتي که موجب بقاي دين و حفظ مسلمين است بزرگترين حرکت در راه خداست نه انداختن خويش در هلاکت. به عبارت ديگر، هدايت بشر همچنان که علت محدثه (ايجاد کننده هدايت ) مي خواهد، نيازمند علت مبقيه نيز هست (علتي که موجب بقاي هدايت باشد ).علت محدثه هدايت با بعثت انبياء تحقق يافته و تحقق علت مبقيه هم به ولايت کبري امکان پذير شده است و امام حسين (عليه السلام) علت مبقيه و رمز بقاي دعوت انبياء مي باشد که هم نبوت و هم ولايت به يمن وجود او باقي مانده است. علاوه بر اين، همانطوري که امام حسين (عليه السلام )با علم غيب مي دانست که کشته خواهد شد همچنين با علم غيب مي دانست که با شهادتش اسلام و مسلمين باقي مي ماند، درنتيجه بقاي اسلام را بر حيات خويش ترجيح دادند و فرمودند:«موت في عز خير من حياه في ذل»، يعني مرگ همراه با عزت بهتر از زندگي توأم با ذلت است و نيز روايت ديگري نقل شده است که فرمودند:
(امي لا امري الموت انا سعاده و الحياه مع الظالمين الا برماً»
يعني مرگ در نظر من چيزي جز سعادت نيست و زندگي با ستمکاران را جز ننگ و خواري نمي بينم. پس معيار در آموزه هاي ديني ما، عزت و بقاي اسلام و مسلمين است و بس.
پيام ها
* تبيين و تفکيک نظام الهي با نظام سلطنتي
يکي از مهمترين و اساسي ترين درس و پيام عاشورا، تفکيک شفّاف و روشن، بين مديريت ديني و الهي با حکومت خلافتي و سلطنتي و موروثي است.
هنگامي که يزيد بن معاويه وليد را مامور به بيعت گرفتن از امام حسين(عليه السلام )نمود و آن حضرت ازبيعت کردن خودداري کردند، رو به وليد کردند و فرمودند:
ايها الامير ! انّا اهل بيت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه، بنا فتح الله و بنا ختم الله و يزيد رجل فاسق شارب الخمر، قاتل النفس المحرّمه، معلن بالفسق و مثلي لا يبايع مثله و لکن نصبه و تصبحون و ننظر و تنظرون اينا احقّ بالخلافه و البيعه؟»
«ماخاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان هستيم، خداوند اسلام را از خاندان ما شروع کرد و تا آخر نيز همگام با ما به پيش خواهد برد؛ اما يزيد اين مردي که تو از من توقع بيعت با او را داري، مردي است فاسق و شرابخوار که دستش به خون افراد بي گناه آلوده گرديده، او شخصي است که حريم دستورات الهي را در هم شکسته و علناً و در مقابل چشم مردم مرتکب فسق و فجور مي گردد. آيا رواست شخصيتي همچون من با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگي، با چنين مرد فاسد بيعت کند؛ ولي شما امشب را به صبح برسانيد و ما نيز شب را به صبح برسانيم، ما و شما بايد تامل نموده و آينده را در نظربگيريم که در آن صورت خواهيد ديد که کدام يک از ما سزاوار و لايق خلافت و رهبري امت اسلامي وشايسته بيعت مردم است».
همچنين امام (عليه السلام ) براي دومين بار آن گاه که با مروان بن حکم دشمن ديرين خاندان پيامبر واستاندار سابق معاويه و کارگزار قديمي خاندان اموي روبه رو گرديد و با صراحت کامل و بدون پرده پوشي فرمود:
انّا لله و انّا اليه راجعون و علي السلام السلام اذا بليت الامه براعٍ مثل يزيد و لقد سمعت جدي رسول الله(صلي الله عليه و آله )يقول«الخلافه محرّمه علي آل ابي سفيان »:
فاذا رأيتم معاويه علي منبري فابقروا بطنه و قد رآه اهل المدينه فلم يبقروا فابتلاهم الله بيزيد الفاسق».
«اينک بايد فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروايي مانند يزيد گرفتار شده اند. آري من از جدم رسول خدا شنيدم که مي فرمود :خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است، و اگر روزي معاويه را بر بالاي منبر من ديديد، بکُشيد ولي مردم مدينه او را بر منبر پيامبر ديدند و نکشتند و اکنون خداوند آنان را به يزيد فاسق (و بدتر از معاويه)مبتلا و گرفتار نموده است».
نگارنده گويد : شايد بزرگترين مشکلي که جامعه را پس از رحلت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله ) تهديدمي کرد، حوادث اتفاق افتاده در صحنه سياسي و رهبري جامعه بود که مورد غفلت و بي توجهي توده مردم وخواص قرار گرفته بود. در اين ميان، جريان اموي از غفلت و بي بصيرتي جامعه، به ويژه خواص استفاده کرده ومي خواست هدفهاي شوم خاندان ابوسفيان را در مبارزه با اسلام و قرآن که در گذشته با شکست مواجه گرديده بود، منافقانه و در لباس خلافت اسلامي پياده کند و در نتيجه نظام مديريتي مبتني بر امامت اهل بيت را به نظام سلطنتي موروثي تبديل کند.
امام حسين (عليه السلام ) در اين گفتگوي خود با وليد و مروان، موضع خويش را درباره بيعت با معاويه و به رسميت نشناختن حکومت او را به صراحت بيان کرد و پس از شمردن صفات بارزي از خاندان خويش و بيان موقعيت خود که دليل شايستگي او و خاندانش به امامت و رهبري است، نقاط ضعف يزيد را بر شمرد که دليل محکوميت وي در ادعاعي مقام رهبري بود.
در ميان سخنان امام (عليه السلام ) يکي از جمله ها تبلور و جلوه ويژه اي دارد، آنجا که فرمود:«و مثلي لايبايع مثله» و با اين بيان، شخصي بودن مسئله را نفي کرده، به فراگير بودن نهضت خود تصريح نمود.
* تداوم بخشي غدير خم با غدير خونين کربلا
يکي از بنيادي ترين پيامهاي اعتقادي، سياسي امام حسين (عليه السلام )، حفظ و صيانت از حريم مقدس ولايت و تداوم بخشي جريان غدير خم با غدير خونين کربلا است؛ چه اينکه اکمال دين و اتمام نعمت منوط به ولايت اهل بيت (عليهم السلام ) است؛ لذا پيامبر اسلام به فرمان الهي در غدير خم فرمود :«من کُنت مولاه فهذا عليه مولاه »و امام حسين(عليه السلام) در راستاي همين مسير و در تداوم همين استراتژي فرمود:
«أيها الناس ! نحن أهل البيت أولى بولايه هذا الأمر عليکم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم، و السائرين فيکم بالجور و العدوان»؛ اي مردم من فرزند دخت پيامبرم و ما به اما مت و رهبري جهان اسلام از اين مدعيان دروغين که در ميان شما با دشمني و ظلم و ستم رفتار مي کنند، سزاوارتريم.
آيت الله جوادي آملي(دامت برکاته) در اين باره مي فرمايد:
عصاره غدير خونين کربلا اين است که «من کنت مولاه فهذا حسين مولاه »چرا حسين بن علي (عليهما السلام)همتاي علي بن ابيطالب (عليه السلام)، جانشين راستين رسول گرامي است؟زيرا او انسان کامل معصوم ومنصوب و منصوص از طرف خداي سبحان است، و پيام ها رااز پيامبر دريافت کرده و درست دريافت کرده، ودرست ضبط کرده، و درست بيان کرده است.
اگر پيامبر در اين سه بخش، معصومانه وحي را دريافت مي کرد، يعني معصومانه دريافت، معصومانه
ضبط، معصومانه املاء و انشاء و ابلاغ مي کرد. وجود مبارك انسان کامل مثل حسين بن علي (عليهما السلام )از راه پيامبر و به وسيله پيامبر همه معارف الهي و حکم حق را معصومانه دريافت، معصومانه ضبط، معصومانه ابلاغ مي کرد؛ لذا جريان « من کنت مولاه فهذا حسين مولاه » درباره آن حضرت صادق است و تفاوت اصلي کربلا و غدير خم اين است که آن برکه را آب پر مي کرد و اين گودال قتلگاه را خون.
* شناسايي حيات و مرگ واقعي
از بارزترين پيام هاي نهضت عاشورا، شناسايي مفهوم دو مقوله حيات و مرگ است که تصور و شناخت صحيح از اين دو مفهوم، نتايج عملي را در پي خواهد داشت.
حيات و زندگي، مطلوب مطلق در عرصه هستي است و هيچ مطلوبي به درجه زندگي نمي رسد. اکنون سخن اينجاست که ماهيت حيات و زندگي چيست که ما طالب و آن مطلوب ماست؟
پاسخ اين است که بايد به کربلا رفت و از عاشوراييان پرسيد. امام حسين(عليه السلام ) و ياران باوفايش، هم با کلام و سخنان روشنگرانه و هم در عمل و رفتار خود مفهوم زندگي و مرگ و چگونه زيستن و چگونه مردن را به جامعه خفته آن روز و همه جهانيان آموختند.
امام حسين(عليه السلام) در روز عاشورا به ياران و سلحشوران خود، مرگ را اين گونه تعريف کرد:
«صبراً بني الْکرَامِ فَما الْاالموت إِلَّا قَنْطَرَهٌ يعبرُ بِکُم عنِ الْبؤْسِ والضَّراءه إِلَى الْجِنَانِ الْواسعهِ والنَّعيمِ الدائمه»، اي بزرگ زادگان صبر کنيد که مرگ پلي بيش نيست که شما را از فشارها و ناراحتيها عبور داده، به بهشت هاي پهناور و نعمت هاي ابدي مي رساند.
امام(عليه السلام ) در اين بيان نه تنها مرگ را پايان خطّ زندگي نمي داند، بلکه آن را سرپل و آغاز حرکت جديد معرّفي مي کند که مرگ سرپل است و همه مزايا پس از پل است. عبور از اين دريا بدون پل امکان ندارد و همه کمالات به ويژه کمال حيات در آن سوي پل است.
بيشتر سخن امام (عليه السلام ) در اين فرمايش براي کساني بود که به دنيا و مظاهر زود گذر دنيا دلبسته بودند و از کرامت و حيات جاودانه آدمي غافل شده بودند.
امام(عليه السلام ) در طول مسير نهضت، ماهيت حيات و مرگ و هدفدار بودن زندگي را بارها بيان فرمودند که برخي از آنها را نقل مي کنيم:
«موت في عزٍّ خَيرٌ منْ حياهٍ في ذُل »؛ مرگ همراه باعزّت بهتر از حيات و زندگي توأم با ذلّت است.
«ليس الموت في سبيل العزِّ إلاّ حياهً خادهً و ليست الحياهُ مع الذّلِّ إلاّ الموته الذي لا حياهَ معه »مرگ در راه عزت جز حيات و زندگي جاودانه نيست و زندگي توأم با ذلت، مرگ تهي از حيات است.
در بياني ديگر مي فرمايد:
إنّي لا أري الموته إلاّ سعادهً و الحياهَ مع الظالمين إلاّ برما »؛ مرگ در نظر من چيزي جز سعادت و خوشبختي نيست و زندگي با ظالمان را جز ننگ و خواري نمي بينم.
امام(عليه السلام ) در اين فرمايشات خود، توجه ويژه اي به عزّت مداري و ذلّت گريزي نموده اند و حيات وزندگي حقيقي را توأم با عزّت و مرگ را همراه با ذلّت، معرّفي کرده اند.
مرگ از منظر ياران عاشورايي
وقتي امام حسين (عليه السلام ) از حضرت قاسم بن الحسن (عليهما السلام ) پرسيد که مرگ در نزد تو چگونه است؟عرض کرد:«أحلي منَ العسل »؛ مرگ نزد من شيرين تر از عسل است.
«لا أرهب الموته إذ الموت رقي »؛ ازمرگ باکي ندارم؛ زيرا مرگ مايه رشد و تکامل است.
شايان ذکر است که سخنان سالار شهيدان و ياران با وفايش برگرفته از آيات قرآن است، آنجا که مي فرمايد:«ولا تَحسبنَّ الذين قُتلوا في سبيلِ اللهِ أمواتاً بل أحياه عنده ربهم يرزقون »، «و لا تَقولوا لمن يقتَلُ في سبيلِ اللهِ أموات بل أحياه و لکن لا تَشعرون»، : بنابراين، منظور از زندگي، همان « حيات معقول » است، حياتي که مستند به دليل و برهان باشد، حياتي که از آنِ خدا و براي خدا در جريان قرار مي گيرد که در اين صورت، زندگي طبيعي و مادي يک وسيله مناسب براي وصول به آن «حيات معقول»
است که شخص آگاه و بينا در راه به دست آوردن آن، حاضر است صدها بار دست از آن زندگي طبيعي محض بردارد. و اين احساس با عظمت در شب عاشورا در ياران فداکار امام حسين (عليه السلام ) کاملاً مشهود است و همگان آن را نقل کرده اند.
* قيام آفريني و توليد نهضت
بسياري از افراد سطحي نگر و قشري بر اين باورند که ما بايد فقط مصرف کننده نهضت کربلا باشيم. اما روشنفکران و آزاد انديشان با بصيرت معتقدند که نهضت کربلا و حماسه عاشورا دو پيام اساسي دارد:
1) مصرف کردن.
2) توليد نهضت و قيام آفريني.
نهضت حسيني به نسل آگاه درس مي دهد که اگر مشکل ديني داري، خود را اصلاح کن و اگر صالح هستي، برخيز و مصلح جوامع بشري باش. اگر مشکل اخلاقي داري، پيرو رهبران الهي باش و الاّ برخيز و امام ديگران باش. و اينکه گفته اند«کلُّ يومٍ عاشورا وکلُّ أرضٍ کربلا »
يعني در همه مکان ها و زمان ها مي توان
توليد نهضت کرد. نبايد فقط مصرف کننده نهضت شد، بلکه بايستي در راستاي جوامع بشري قيام کرد و توليد نهضت کرد. يکي از خطبه هاي مهم و مهيج و تاريخيِ حسين بن علي (عليهما السلام) خطبه اي است که آن حضرت درسال 58 هجري، دو سال قبل از هلاکت معاويه و در بحران و اختناق و ظلم و فشاري که از سوي دستگاه حاکم اموي بر امت اسلامي وارد مي گرديد، ايراد فرموده است. اين خطبه شريف از سه بخش مستقل تشکيل يافته است که امام (عليه السلام ) در بخش سوم و آخرين خطبه خود وظيفه علما و خواص و لزوم قيام آنان در مقابل ستمگران و مفاسد و مضرّات سکوت آنان را در مقابل زورگويان و فتنه گران بيان کرده اند، که آکنده از پيام ها و درسها و عبرتها است، لکن مقام، گنجايش نقل و ترجمه تمام اين بخش را ندارد و فقط به نقل آخرين قسمت ازاين بخش بسنده مي کنم:
«فإن لم تنصرونا و تنصفونا قوي الظلمه عليکم و عملوا في إطفاء نور نبيکم و حسبنا الله و عليه توکلنا و اليه المصير»؛ شما اي گروه علماي دين ! اگر ما را ياري نکنيد و در گرفتن عدل و داد، با ما هم صدا نگرديد، ستمگران در مقابل شما قدرت بيشتري پيدا خواهند نمود و در خاموش کردن مشعل فروزان«نبوت»فعال تر خواهند گرديد.
در راستاي اين پيام والاي حماسه عاشورا، علما و روحانيون در طول تاريخ در اين راه قدم برداشته اند و در راه احياي اسلام و قرآن و توليد نهضت، صفي عظيم از« شهداء الفضيله »را تشکيل دادند؛ هزاران شهيدي که نام آنان زينت بخش تاريخ است و شهداي گمنامي که بايد در کتاب عليين با نام آنان آشنا گرديد و بايد خاضعانه در پيشگاهشان چنين گفت:
سلام بر حماسه سازان هميشه جاويد روحانيت، که رساله علميه و عمليه خود را و مرکب خون نوشته اند، و بر منبر هدايت و وعظ و خطابه ناس از شمع حياتشان گوهر شب چراغ ساخته اند. افتخارو آفرين بر شهداي حوزه و روحانيت، که در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بريدند وعقال تمنّيات دنيا را از پاي حقيقت علم برگرفتند، و سبکباران به ميهماني عرشيان رفتند و در مجمع ملکوتيان شعر حضور سرودند. سلام بر آنان که تا کشف حقيقت تفقّه به پيش تاختند و براي قوم و ملت خود منذران صادقي شدند که بند بند حديث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره ي پيکرشان گواهي کرده است
و حقاً از روحانيت راستين اسلام و تشيع جز اين انتظاري نمي رود که در دعوت به حق و راه خونين مبارزه ي مردم خود، اولين قرباني ها را بدهد و مهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان که حلقه ي ذکر عارفان و دعاي سحر مناجاتيان حوزه ها و روحانيت را درك کرده اند در خلسه ي حضورشان آرزويي جز شهادت نديده اند و آنان از عطاياي حضرت حق در ميهماني خلوص و تقرب جز عطيه ي شهادت نخواسته اند...
از مجاهدات علمي و فرهنگي آنان که به حق از جهاتي افضل از دماء شهيدان است که بگذريم، آنان درهر عصري از اعصار براي دفاع از مقدسات ديني و ميهني خود مرارت ها و تلخي هايي متحمل شده اند وهمراه با تحمل اسارت ها و تبعيدها، زندان ها و اذيت و آزارها و زخم زبان ها، شهداي گرانقدري را به پيشگاه مقدس حق تقديم نموده اند. شهداي روحانيت منحصر به شهداي مبارزه و جنگ در ايران نيستند، يقيناً رقم شهداي گمنام حوزه ها و روحانيت که در مسير نشر معارف و احکام الهي به دست مزدوران و نامردمان، غريبانه جان باخته اند، زياد است.»
انقلاب اسلامي ايران لبيکي بر خطبه حسين بن علي(ع)
وجود مبارك امام راحل (ره) نيز که رهبري نهضت اسلامي را در ايران به عهده گرفت و بنيان جمهوري اسلامي را بنا نهاد، خود را مخاطب پيام کربلا و مستمع راستين پيام امام حسين (عليه السلام) دانست؛ پيامي که به او مي گفت : اگر طالحي صالح باش و اگر صالحي، مصلح باش و ايشان در خود صلاح را احراز کردند وبرخاستند و اصلاح جامعه را به عهده گرفتند و به نداي عرشي حسيني لبيک گفتند و در بي سابقه ترين حرکت، تمام معادلات سياسي نظامي جهان را در هم ريخت و تيشه بر ريشه همه آنها زد و در ويرانه هاي شاهنشاهي دو هزار و پانصد ساله، بناي محکم و استوار جمهوري اسلامي را به وجود آمورد.
* تقدم دين و حفظ اصول بر مال و جان
«إن کانَ دينُ محمد (صلّي الله عليه و آله ) لم يستَقم إلاّ بقَتلي فيا سيوف خُذيني »(25)؛ اگر دين محمد استوار وپايدار نمي شود جز با کشته شدن مکن پس اي شمشيرها مرا بگيريد.
يکي ديگر از پيام هاي حماسه عاشورا تبيين نقش رهبري و امامت در حراست و صيانت از دين و مکتب اسلام است. حادثه خونين عاشورا بيانگر اين حقيقت است که اگر هستي و بقا دين به خطر افتد، رهبري حتّي به قيمت فدا کردن جان خود و فرزندانش به ميدان خواهد آمد و از خاموش شدن خورشيد فروزان دين جلوگيري به عمل خواهد آورد.
نکته قابل توجه اين است که اولاً مسئله حراست و صيانت از ديانت محدوده خاصي ندارد و بر همگان حفظ دين و اسلاميت به هر طريق ممکن واجب است و در نهايت اگر حفظ و بقا دين مستلزم بذل جان و مال باشد، بايد به اين تکليف عمل شود. و ثانياً چنانچه مردم از تکليف سرباز زدند، مسئوليت سنگيني بر دوش رهبري خواهد بود و اگر حيات دين در خطر جدي قرار گرفت و حفظ دين و جلوگيري از نابودي اسلام مستلزم جهاد و بذل جان امام هم باشد، اين تکليف عملي خواهد شد.و همين است فلسفه شهادت امام حسين(عليه السلام ) و تفسير کلمات نوراني آن حضرت از مدينه تا کربلا و همين است مفهوم جمله اي که فرموده اند:
.« الإسلامه محمدي الحدوث و حسيني البقاء »
* شناسايي خواص غير متعهد
قال الحسين (عليه السلام):«يا شبث بن ربعي و يا حجار بن ابجر و يا قيس بن الأشعث و يا يزيد بن الحارث ألم تکتُبوا إلي :أن قد أينعت الثّمار و اخضرّ الجنّات و إنما تقدم علي جند لک مجنّد فاقبِل «قالوا له: لم نفعل، فقال :سبحان بلي و الله قد فعلتم »(26)؛ اي شبث بن ربعي، اي حجار بن ابجر، اي قيس بن اشعث و اي يزيد بن حارث آيا به من ننوشتيد که : ميوه ها رسيد، باغ ها سرسبز شده، تو بر سپاهي که برايت مهياست وارد مي شوي، پس رو به ما کن.آنها پاسخ دادند:ما ننوشتيم.فرمود: سبحان الله به خدا سوگند شما بوديد که نوشتيد.
از ديگر درس ها و پيام هاي حادثه عاشورا، شناسايي و معرفي خواص غير متعهد و بي بصيرت است. يعني چهره ها و عناصري که در افکار عمومي و در جريانها مؤثّر هستند، افرادي که سر شناسان جامعه و داراي شخصيت مذهبي، اجتماعي هستند و مي توانند نقش ايفا کنند و جامعه را به حرکت در آورند، آنان که قول و عمل و گفتار و کردارشان و حرکت و سکوتشان براي آحاد ملّت، الگو و سر مشق است و بايستي موقعيت و شخصيت خود را بشناسند و ارزش واقعي خود را دريابند و در فکر سعادت جامعه و نجات مظلومان باشند.ولي بر اثر علل و عواملي، در بيان حقايق و يا موضع گيري به موقع و يا همراهي با جريان و جبهه حق خودداري کرده و باز مي مانند و يا به جبهه باطل مي پيوندند.جريان عاشورا نماد روشني از خيانت و کوتاهي مجموعه اي از خواص است که مي توانستند با شناخت فرصتها و موضع گيري مناسب جلو انحراف و حاکميت باطل را بگيرند و نگذارند جريان نبوت و رسالت از مسيرش خارج و مشتي رياست طلب غير صالح بر جايگاه رسالت تکيه زده و زمينه حادثه عاشورا را فراهم کند.
آري، اگر حسين بن علي (عليهما السلام ) انحراف شخصيت هاي روحاني و معنوي آن دوران را که در مسئله ولايت پديدار گرديده بود، ريشه همه مفاسد اجتماعي و زيربناي همه ستم ها و ظلم ها معرّفي مي کند، امروز انحراف از مقام والاي ولايت فقيه و کشيده شدن به راه هاي غير مستقيم، مسلّماً مفاسد و خطرات بس بزرگتر از آنچه در زمان ائمه (عليهم السلام ) اتفاق افتاد، به همراه خواهد داشت. اگر حسين بن علي(عليهما السلام ) از دست علما و محدثين و سرشناسان و خواصِّ آن روز که به جاي مبارزه با دشمنان، راه سازش با آنان را پيموده اند و به جاي حرمان و تحمل رنج در راه تعالي اسلام و قرآن، رفاه شخصي و لذّت مادي را برگزيده اند، شديداً مي نالد و ذلّت و نقمت و نکبت و دوري از رحمت الهي را براي چنين افراد غيرمتعهدي پيش بيني مي کند. همه اينها هشدار و تلنگري است به خواص و سرشناسان امروز جوامع بشري که بايد خيلي مراقب عملکردها، موضع گيري ها، حرکت و سکوت خود باشند و الاّ نزول نقمت و نکبت و ابتلا به عذابهاي الهي در چنين اوضاع و احوال، شديدتر خواهد گرديد.
* حفظ حريم ها و قداستها
قال الإمام الحسين (عليه السلام):« واللهِ لَأَن أُقتَلَ خارجاً منها بِشبر أحبه إليه من أن أُقتَلَ فيها » :امام حسين(عليه السلام ) در پاسخ به ابن زبير مي گويد
.«به خدا قسم کشته شدن در خارج حرم، حتي يک وجب، براي من دوست داشتني تر است تا اينکه داخل حرم به قتل برسم.»
از ديگر درس ها و پيام هاي مکتب شهيد عاشورا، توجه به ارزش ها و قداست ها و عزم جدي و برنامه ريزي در جهت حفظ حدود و رعايت قداست هاست که در طول زندگي امام حسين(عليه السلام ) و به ويژه در جاي جاي نهضت، توجه و رعايت اين موضوع مشاهده مي شود و بارزترين مصداق اين مهم، تصميم گيري براي خروج از مکّه و حرم امن الهي بود؛ آنجا که احساس کرد اگر در حرم امن الهي بماند امکان دارد نظام فاسد دست به فاجعه خطرناکي بزند که هم جان امام به خطر افتد و هم قداست حرم الهي مورد خدشه قرار گيرد؛ لذا تصميم گرفت براي حفظ قداست و حرمت حرم امن الهي از مکّه خارج شود.
نکته اي که بايد به آن اشاره نمود، اين است که قداست گرايي يک امر بين المللي است و هر جامعه و ملّت و طرفداران هر مکتب و مشربي بر اساس گرايش ها و اعتقاداتشان، اموري را مقدس شمرده و براي آن امور حريم و محدوده اي را رعايت مي کنند. اکنون سخن اينجاست که در نگرش الهي به ويژه مکتب حيات بخش اسلام، منشأ ارزش ها و قداست ها چيست؟آيا با جعل و اعتبار مردم چيزي مقدس مي شود؟
در پاسخ بايد گفت : اگر برخي از زمان ها و مکان ها و ديگر ارکان مانند نبوت و امامت و ولايت داراي ارزش و قداست ويژه اي هستند، سرچشمه و منشأ همه اينها ذات باري تعالي است. به بيان ديگر، قطعات زمان و مکان ذاتاً باهم تفاوتي ندارند، لکن برخي از زمان ها و مکان ها و ديگر ارکان با انتساب به مبدأ فياض و در اثر رنگ وصبغه الهي و با جعل و اعتبار شارع مقدس از ارزش و قداست ويژه اي برخوردار شده اند. ارزش رمضان به اين است که شهرالله است و ارزش کعبه به اين است که بيت الله است وارزش قرآن به اين است که کلام الله است و اعتبار مسجد به اين است که خانه خداست و قداست پيامبر به اين است که رسول الله است و ارزش امام به اين است که ولي الله است و قداست و اعتبار ولي فقيه به اين است که نيابت از ولي الله را داشته و داراي پرتوي از ولايت الهي است و حرمت و ارزش مؤمن به اين است که عبد و بنده خداست.
پس همه و همه ناشي از منبع ارزش هاست که خود داراي قداست ذاتي است و اين يعني همان توحيد صمدي قرآني که اولين و آخرين و اساسي ترين پيام عاشوراست، چه اينکه «هو الأول و الآخرُ و الظاهرُ و الباطنُ».
بنابراين برسالکان مسلک حسيني بلکه بر تمامي مسلمانان فرض است که با الهام از مکتب عاشورا، از تمامي ارزش ها و قداست ها محافظت کنند.
*تبيين رسالت زن مسلمان
از ديگر درس ها و پيام هاي حماسه جاودانه عاشورا، ارائه الگوي حضور زن مسلمان و متعهد در انجام تکاليف الهي و ترسيم رسالت ايفاي نقش زنان در حمايت از دين و رهبري در برابر حکومت ظالم و طاغوت و دفاع از ارزش ها و قداست هاست.
امام حسين (عليه السلام ) در طراحي نهضت الهي همواره اصرار داشت که اهل بيت و زنان در اين نهضت مشارکت داشته باشند و در برابر درخواست ها به ويژه درخواست برادرش محمد حنفيه و امه سلمه اصرار به همراهي آنان داشت و در نهايت، مي فرمود :تدبير الهي اين است که اهل بيت و زنان همواره با من باشند؛ اما نقش اهل بيت و زنان در معرفي اهداف نهضت عاشورا، حراست و حفاظت از امامت بعد از امام حسين (عليه السلام)، تشريح ماهيت حکومت يزيد، افشاي جريان نفاق، برانگيختن افکار عمومي و عصيان مردم بر ضد حکومت فاسد بني اميه و آثار متعدد ديگر، ثابت کرد که تدبير امام حسين (عليه السلام) در همراهي اهل بيت و زنان و مشارکت آنان در نهضت، بسيار هوشمندانه و حساب شده است و اگر چنين امري مورد توجه قرار نمي گرفت نهضت عاشورا مي ماند و زمينه فراگير و تداوم و اثر بخشي آن فراهم نمي شد.
سرّ ني در نينوا مي ماند اگر زينب نبود کربلا در کربلا مي ماند اگر زينب نبود
(قادر طهماسبي)
آري، در قضيه کربلا همانطور که مردان فوق العاده و نابغه پيدا شده و سرمشق براي صنف خود گرديدند، زنان نيز خدمات خود را انجام داده و دستورات عملي به صنف زنان داده، نشان دادند که در اسلام چه دستوري براي زن معين شده و چه صفاتي بايد در آنها باشد. بعد از شهادت امام (عليه السلام ) و اصحاب، نوبت بلايا و مصايب به زن ها رسيد که از حيث صبر و ثبات قدم و قوت قلب و راستگويي و درست رفتاري و تدبير و سياست و احساسات قلبي جهان و جهانيان را مبهوت و متحير نمودند. در حقيقت اتمام منظور و مقصود امام حسين(عليه السلام)در قضيه کربلا به عهده زنان بود که حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) براي به فعليت رساندن مقصود خود که نابودي سلطه بني اميه بود، آنان را با خود برد.
هر يک از زنان وظيفه خود را به خوبي انجام دادند و حسين (عليه السلام) را به اندازه توانايي خويش کمک کردند، به طوري که برمردان عالَم سبقت گرفته، گوي افتخار را ربودند و دوش به دوش اصحاب امام حسين(عليه السلام) قرار گرفتند؛ مخصوصاً حضرت زينب کبري خواهر امام(سلام الله عليهما).
ابن عقيله بني هاشم در اين امر خطير، يگانه معاون و ياور او بود و يک قسمت از هدف امام حسين (عليه السلام) را به عهده گرفت؛ چه اينکه قضيه کربلا داراي دو مرحله بود:
يکي از حرکت به مدينه تا شهادت امام حسين (عليه السلام)، ديگر از شهادت تا حرکت از شام يا ورود به مدينه.
قسمت اول را امام حسين (عليه السلام )عهده دار بود وقسمت دوم که پرستاري اطفال و تحمل رنج ها و مشقّت ها و مصيبت ها و تشريح ماهيت حکومت يزيد و برانگيختن افکار عمومي و. ..بود به حضرت زينب(سلام الله عليها )محول شده بود؛ چرا که امام سجاد (عليه السلام )به ظاهر مريض بود و نمي توانست به خوبي آن وظايف را انجام دهد و حفظ و نجات او از قتل جز به سکوت تام و تسليم ميسر نمي شد. زينب ظاهراً پرستار او هم بود.پس حضرت زينب زني بود که دوش به دوش اول مرد عالَم قدم در راه گذاشت.
جلوه هايي از نقش زينب کبري در نهضت عاشورا
پرداختن به همه ابعاد نقش زينب کبري در نهضت عاشورا، در اين مختصر، ميسر نيست، ولي از باب«ما لا يدرك کلّه لا يترك کلّه»به بعضي از نکات اشاره مي شود: 1. هدايت و کنترل بحران پس از شهادت امام حسين(عليه السلام)
2. پرستاري و نگهداري از امام سجاد(عليه السلام)
3. حفظ جان امام سجاد(عليه السلام)
از ديگر نقش هاي بسيار مهم زينب کبري تلاش در جهت حفظ جان ولي الله و امام بعد از امام
حسين(عليه السلام ) بود و آن هنگامي بود که در مجلس عبيد الله بن زياد فرمان قتل امام سجاد (عليه السلام) را صادر کرد، حضرت زينب (سلام الله عليها ) فرمود:«يابن زياد !حسبک من دمائنا، واعتنقه و قالت :لا افارقُه فَإن قَتَلتَه فَاقتُلني مهع»؛ اي پسر زياد!آنچه از ما خون ريخته اي تو را کافي است، سپس دست به ؛
گردن امام سجاد (عليه السلام ) انداخت و گفت : به خدا قسم از او دست نخواهم داشت، اگر قصد کشتن او را داري مرا هم با او بکش. ابن زياد با ديدن اين وضعيت گفت: اين زن را چنان مي بينم که دوست دارد با اين جوان کشته شود و اضافه کرد او را واگذاريد که همان بيماري او را بس است.
4. افشاي جريان نفاق در کوفه و بيدار نمودن جامعه خفته آن روز.
5. شکستن ابهت و اقتدار يزيد.
سخن گفتن يک زن در حال اسارت در مقابل قدرت خودکامه که به حسب ظاهر يک قيام را سرکوب کرده، احساس غرور و پيروزي مي کند، کار معمولي و در چارچوب معيارهاي متعارف، مشکل به نظر مي رسد؛ اما دختر زهراي اطهر (سلام الله عليها)، زينب کبري(سلام الله عليها ) چنين معجزه اي را از خود نشان داد و چنان ضربه محکمي بر پيکر حکومت خودکامه و قدرت يزيد وارد کرد که اين ضربه ارکان حکومت را متزلزل نمود. آنجا که با يک تعبير کوبنده خطاب به يزيد فرمود:« يابن الطلقاء »و اين جمله کوتاه شجره نامه حکومت اموي را به مردم معرفي کرد.در يکي از فرازهاي سخن خود اشاره کرد:
«ألافَالعجب کُلّ العجب لقتل حزب الله النُجباء بِحزب الشيطلان الطُلقاء »آه چه شگفت انگيز است که ؛ مردان خدا به دست حزب الشيطان کشته شوند.
بعد اضافه کرد :اي يزيد!هرآنچه مي خواهي، مکر و فريب و کوشش خود را به کارگير، ولي هرچه تلاش ومکر به کار گيري، هرگز توان آن را نداري که ذکر ما را از يادها بيرون ببري و هرگز توان آن را نداري که وحي ما را نابود کني.
بالاخره، زينب کبري در طول مدت زندگي و پس از حرکت از شام در مسير راه و در مدينه نقش بسيار مهمي را در تبيين اهداف نهضت عاشورا و افشاي جريان ضد ديني بني اميه و تاثير گسترده اي در روشن شدن افکار عمومي جامعه و تزلزل در ارکان حکومت و سقوط تدريجي آن داشت.
* احياي فريضه امر به معروف و نهي از منکر
قال الامام الحسين (عليه السلام):«إنّي لَم اَخرُج اَشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنّما خَرجت لطَلَب الإصلاح في امه جدي (ص) أريدأن آمرَ بالمعروف و أنهي عن المنکر و أسيرَسيره جدي و ابي علي بن علي بن ابيطالب»؛
امام حسين (عليه السلام ) هنگام حرکت از مدينه به سوي مکّه وصيتنامه اي نوشت و به بردارش « ابيطالب محمد حنفيه تحويل داد؛ در اين وصيتنامه پس از بيان عقيده خويش درباره توحيد و نبوت و معاد، هدف خود را از اين سفر بيان نمود و فرمود:
«من نه از روي خودخواهي و يا براي خوشگذراني و نه براي فساد و ستمگري از مدينه خارج مي گردم، بلکه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهي از منکر و خواسته ام از اين حرکت، اصلاح مفاسد امت و احيا و زنده کردن سنّت و قانون جدم رسول خدا و راه و رسم پدرم علي بن ابيطالب است.
رسالت و ماهيت اصلي قيام و نهضت امام حسين (عليه السلام ) در مقابله با حکومت ظالمانه معاويه و خلافت فاسد يزيد، تحقّق و اقامه فريضه ي امر به معروف و نهي از منکر است. در واقع قيام براي از بين بردن بزرگترين منکر که همان حکومت شيطاني بني اميه که ريشه همه پليدي ها و ناهنجاري ها در جامعه آن روز بود و شکل دهي بزرگترين معروف، يعني تحقّق مديريت ديني در چارچوب مباني ارزشي اسلام که ريشه همه فضايل وارزش ها مي باشد.
امام حسين (عليه السلام ) در شرايطي که از يک طرف، نظام سراپا فاسد بني اميه با تحريف و تخريب اساس اسلام، زندگي مردم و حيات معنوي جامعه را در خطر نابودي قرار داده بود و از طرفي ديگر مردم در غفلت و بي تفاوتي فرو رفته بودند و در برابر رژيم فاسد، کوچکترين حساسيتي نشان نمي دادند، دست به قيام زد و بابيان خطبه هاي خود رژيم فاسد را افشاءکرد و سرانجام با استقبال از شهادت، شجره خبيثه بني اميه را متزلزل وزمينه سقوط آن را فراهم کرد. بنابراين، از اساسي ترين درس ها و پيام هاي حماسه عاشورا، عمل و توجه به بنيادي ترين واجب اجتماعي يعني تحقق فريضه امر به معروف و نهي از منکر است که براساس متون و آموزه هاي ديني مهمترين و زير بنايي ترين واجب مي باشد.
امام باقر (عليه السلام )در فرمايشي تحقق عيني همه واجبات را متوقف بر اجراي اين فريضه الهي مي داند؛ آنجا که مي فرمايد:
إِنَّ الْأَمرَ بِالْمعرُوف و النَّهي عنِ الْمنْکَرِ سبِيلُ الْأَنْبِياء ومنْهاج الصلَحاه فَرِيضَهٌ عظيمهٌ بِها تُقَام الْفَرَائض وتَأْمنُ الْمذَاهب و تَحلُّ الْمکَاسب و تُرَد الْمظَالم و تُعمرُ الْأَرض و ينْتَصف منَ الْأَعداء ويستَقيم الْأَمر»
امر به معروف و نهي از منکر راه انبياءو روش صالحان است. فريضه بزرگي که تحقّق ديگر فرائض بستگي به آن
دارد، به وسيله آن راه ها امن مي شود، کسب و کار حلال مي گردد، ظلم و ستم ها جبران شده و زمين آباد شده، از دشمنان انتقام گرفته مي شود و همه امور در مسير خود قرار مي گيرد.
تشکيل حکومت اسلامي لازمه امر به معروف و نهي از منکر
امر به معروف و نهي از منکر به مفهوم وسيع و معناي صحيح و دقيق آن که عبارت از بسط عدل و داد وريشه کن ساختن ظلم و فساد است، مستلزم وجود حکومت اسلامي است و اگر امر به معروف و نهي از منکر به اين معنا در جامعه اجرا نگردد و حکومتي بر پايه اسلام به وجود نيايد، طبيعي است که جاي آن را اشرار خواهند گرفت و ستم گران بر جامعه تسلّط خواهند يافت.همان گونه که امير مومنان(عليه السلام ) در آخرين وصيتش فرمود:
«و لا تَترُکوها الأمر بالمعروف و النّهي عن المنکَر فيولّي عليکم أشرارکم فتَدعونَ فلا يستَجاب لکم »؛
معروف و نهي از منکر را ترك نکنيد که اشرار بر شما مسلّط مي شوند سپس هر چه دعا کنيد مستجاب نمي گردد.
*اقامه نماز
نماز پايه اساسي اسلام و ستون خيمه دين و يکي از مظاهر آشکار عرفان و معنويت است. امام حسين (عليه السلام) با همه سابقه اي که در طول عمر شريف خود در نماز و عبادت داشت به طوري که از امام سجاد (عليه السلام) روايت شده که فرمود: پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز مي خواند». با اين همه، عصر تاسوعا از برادرش حضرت ابوالفضل (عليه السلام ) در خواستي کرد و فرمود:
تَدفَعهم عنَّا الْعشيهَ لَعلَّنَا نُصلِّي لرَبنَا اللَّيلَهَ ونَدعوه ونَستَغْفرُه فَهويعلَم أَنِّي کُنْت قَد أُحب الصلَاهَ لَه وتلَاوهَ کتَابِه و کنزالدعاء و الاستغفار»؛
امشب را مهلت بگير، اميد است در اين شب نماز گزارده و با خدا نيايش کنيم و از او آمرزش بخواهيم؛ چه اينکه او مي داند که من براستي نماز و تلاوت قرآن و دعا و نيايش و استغفار را دوست دارم.
بعد از مهلت دادن دشمن و بعد از صحبت ها و اتمام حجت هايي که با اصحاب خودش کرد به خيمه خود برگشته، تمام آن شب را به نماز و استغفار و دعا و تضرّع گذراند، چنانکه اصحاب آن حضرت نيز اين چنين بودند.آنها در آن شب در جوار امام حسين(عليه السلام) همانند زنبور عسل شهد شيرين شهادت را مزمزه و نام خدا را در حال رکوع و سجود و قيام و قعود زمزمه مي کردند.
در ظهر عاشورا که تنور جنگ به شدت گرم و درگيري و نبرد به نهايت درجه حدت رسيده بود، هنگامي که ابوثمامه صاعدي دخول ظهر را به امام (عليه السلام) خبر داد، امام فرمود:«ذکرت الصلاه جعلک الله من المصلين نعم هذا أول وقتها ثم قال سلوهم أن يکفوا عنا حتى تصلي»؛ نماز را به يادمان آوردي، خدا تو را از نماز گزاران قرار دهد، بله اکنون اول وقت نماز است از دشمنان بخواهيد که دست از جنگ بردارند تا نمازمان را بخوانيم. و چون آنها حاضر به تعطيل کردن جنگ نشدند امام (عليه السلام) در حالي که مسافر بود و امکان نماز فرادي در مکان ديگري بود در جهت اهتمام به امر جماعت با انتخاب افرادي به عنوان نگهبان نماز جماعت را برپا کردند. در ميان اصحاب، سعيد بن عبدالله حنفي و زهير بن قين پاسداري از جان امام (عليه السلام) را عهده دار شدند و در نهايت اين دو شهيد، فداي نماز شدند.
اين نماز عاشقانه و عارفانه سه خصوصيت برجسته داشت:
الف. جماعت.
ب. اول وقت بودن.
ج. علني بودن.
از ديگر جلوه هاي اقامه و برپايي نماز در حماسه عاشورا، تهجد شبانه دخت علي مرتضي، حضرت زينب کبري(سلام الله عليها ) بود؛ آنجا که امام سجاد (عليه السلام) نقل مي کند که من شاهد بودم عمه ام شب يازدهم نماز نافله شب را نشسته بجا آوردند.»
بنابراين، از درس ها و پيام هاي عملي حادثه جاودانه کربلا، توجه و عنايت خاصه امام حسين (عليه السلام ) وياران با وفايش به اصيل ترين ارتباط بين انسان و خدا و مهم ترين عبادت انسان ساز يعني توجه به نماز است.
عموم مسلمانان به ويژه شيعيان بايد با سرمشق از اين مکتب حيات بخش، اين فريضه بزرگ را به بهترين وجه اقامه و برپا کنند.
پيام ديگري که از عملکرد امام (عليه السلام ) درباره نماز استفاده مي شود، اين است که رسالت و مسئوليت مهم رهبري و حکومت ديني، حاکميت فرهنگ نماز در جامعه و به تعبير قرآن، اقامه نماز است که به معناي ايستادگي بخشيدن به نماز است؛ چه اينکه قرآن کريم يکي از شاخصه هاي رهبري و حکومت ديني را اقامه و احياء و گسترش فرهنگ نماز مي داند، آنجا که مي فرمايد«الَّذينَ إِنْ مکَّنَّاهم في الْأَرضِ أَقاموا الصلاه»ياران خدا کساني هستند که هرگاه در زمين به آنها قدرت و تمکين دهيم نماز را برپا مي دارند.
نکته اي که شايان ذکر مي باشد، اين است که نماز خواندن يک تعبير نارساي عرفي است. مکتبي که نماز را ستون دين مي داند، دستورش نيز مطابق اين آموزه است؛ از اين رو، در آيات و روايات همواره سخن از اقامه نماز است، نه خواندن آن؛ زيرا ستون برپا کردني است نه خواندني ؛ لذا در زيارت امام حسين (عليه السلام )مي خوانيم .«أشهد أنَّک قد أقَمت الصلاهَ »
اگر نماز برپا داشته نشود، همه اجزاي دين فرو خواهد ريخت و اقامه نماز، به معرفت و خلوص و اداي آن درابتداي وقت است.
* ايثار و از خود گذشتگي
ايثار و از خود گذشتگي، از سجايا و اخلاق نيکو و والاي اهل بيت (عليهم السلام )بود. واز جلوه هاي برجسته عرفان و معنويت کربلا است.
اساس و شاکله حرکت امام حسين (عليه السلام ) و ياران باوفايش، ايثار و فداکاري است که به نمونه هايي ازمظاهراين صفت فاضله در حماسه عاشورا بسنده مي کنيم:
الف. از چهره هاي ارزشمند و موثّر در حماسه خونين کربلا حضرت ابوالفضل العباس (عليه السلام ) بود که اوج فداکاري و از خود گذشتگي نسبت به دين و نهايت ادب را نسبت به رهبري را از خود نشان داد.
امام سجاد(عليه السلام) پيرامون ايثارگري او مي فرمايد:
«رحم اللهُ عميِ العباس فَلَقد آثَرَ و أبلي و فَدي أخاه بِنَفسه حتّي قُطعت يداه »خدا عمويم عباس را رحمت کند، او ايثار کرد و مورد آزمايش قرار گرفت و خود را فداي برادرش حسين نمود تا هر دو دستش قطع شد. نقطه اوج ايثارگري و ادب، آن وقت بود که قمر بني هاشم با لب تشنه بر لب آب رسيد، وقتي خواست آب بنوشد به ياد تشنگي برادر و اهل بيت افتاد و آب نخورده، آن شعر معروف را خواند:
يا نفس من بعد الحسين هوني و بعده لا کنت أن تَکوني هذا حسين وارد المنونِ و تشربينَ بارد المعينِ تالله ما هذا فعالُ ديني
اي نفس !بعد از حسين خوار باشي و بعد از او زنده نباشي. اين حسين است که بر مرگ وارد شده است ولي تو آب سرد و گوارا مي آشامي.به خدا سوگند!اين از عملکرد دين من نيست.
ب. عرض ارادت هايي که اصحاب آن حضرت در شب عاشورا کردند و در روز عاشورا تا زنده بودند، نگذاشتند کسي از بني هاشم وارد ميدان شود و بني هاشم نيز تا زنده بودند، نگذاشتند آن حضرت وارد ميدان شود.
ج. جانفشاني دو تن از ياران امام حسين (عليه السلام) در ظهر عاشورا جهت اقامه نماز که تن و جان خود را سپر بلاي آن حضرت قرار دادند و به شرافت شهادت نايل آمدند و به بقيه شهداي سعيد پيوستند.
د. همسر جناده بن کعب انصاري با آنکه شوهرش در حمله اول صبح عاشورا به شهادت رسيده بود
فرزند يازده ساله اش را تجهيز کرده، به ميدان فرستاد و آن گاه که دشمن سر بريده فرزندش را به سوي اوپرت کرد، آن رابرداشته، بعد از پاك کردنش از خون، بر سر يکي از سربازان دشمن کوبيد و او را کشت.(شايد کنايه از اينکه چيزي که در راه خدا داده ايم پس نمي گيريم)
* احياي عزّت و کرامت
عزّتمداري و کرامت و شرافت انساني از بزرگترين و اصل اصيل پيام حماسه جاودانه عاشوراست. پرهيز ازپستي و ذلّت، در سخنان آن حضرت موج مي زند. ايشان هم در زماني که بر اسب سوار بودند و مي جنگيدند و هم وقتي که پايين قتلگاه زير باران تيرها و نيزه ها قرار داشتند و هم در زماني که سر مبارکشان بر بالاي نيزه بود، شعارهايشان چنين بود:
«موت في عزّ خيرٌ من حياهٍ في ذُلّ »مرگ در حالت عزّت، بهتر است از زندگي ذليلانه.
«ألا و إن الدعي ابن الدعي قد رکز بين اثنتين بين السله و الذله و هيهات منا الذله يأبى الله ذلک لنا و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت و أنوف حميه و نفوس أبيه من أن نؤثر طاعه اللئام على مصارع الکرام»؛
آگاه باشيد که اين ناپاك حرام زاده مرا فقط بين دو چيز متمرکز و مخير ساخته است :يا با شمشير کشيده آماده جنگ شوم و يا لباس ذلّت بپوشم و با بزيد بيعت کنم، ولي ذلّت از ما دور است؛ زيرا خدا و رسولش و مومنان و دامن هاي پاکي که ما را پرورانده اند به ما رخصت پذيرش خواري نمي دهند.
سالار شهيدان فصل تازه اي از معارف و اخلاق الهي را به روي جامعه بشري گشودند و عزّت و شرافت انسان را به او يادآور شدند و در خطبه ها و نامه ها و در سيرت و سنّت و در گفتار و کردار، هر يک از ظلم نمودن و ظلم پذيري را مطرود و پذيرش هر گونه ذلّتي را منافي با اسلام دانستند.
* توکل
يکي از پيام هاي توحيدي امام حسين (عليه السلام ) در واقعه عاشورا، عنايت و توجه ويژه به مقوله توکل برخدا بود. امام حسين (عليه السلام) در طول سفر کربلا، خدا را تنها تکيه گاه خويش مي داند و همواره اين مطلب توحيدي را اعلام مي کند.
در دومين سخنراني خود در روز عاشورا، پس از نفريني که درباره ناکثان عهد شکن کرد، به خداوند عرضه داشت«أنت ربنا عليک تَوکّلنا و إليک أنبنا و إليک المصير »؛ خدايا تو پروردگارما هستي، بر تو توکّل ؛ مي کنيم و به سوي تو باز مي گرديم. در همان روز عاشورا دستش را به سوي آسمان بلند کرده، عرضه داشت:
«اللهم أنت ثقَتي في کُلّ کَربٍ »
خدايا!در هر مصيبتي تکيه گاه من تو هستي. درموقع وداع با اهل بيت خود به آنان فرمود:
«واعلموا إنّ الله تعالي حاميکُم و حافظُکم و سينجِيکُم من شرّ الأعداء و يجعلُ عاقبه أمرِکُم إلي خير »
بدانيد ؛ که خدا حامي و حافظ شماست و به زودي شما را از شرّ دشمنان نجات مي دهد و عاقبت کار شما را خير مي گرداند.
در واپسين لحظات عمر شريف خود وقتي که سر بر بالين شهادت گذاشت، در مناجات خود با قاضي الحاجات عرضه داشت:
«اللهم متعالي المکان، عظيم الجبروت. ..أستعينُ بِک ضَعيفاً و أتوکّلُ عليک کافياً »اي خداي بلند مرتبه و ؛ داراي قدرت و جبروت. ..در حالي که ضعيفم از تو کمک مي خواهم و بر تو توکّل مي کنم و همين مرا کافيست.
*صبر و شکيبايي
يکي ديگر از جلوه هاي معنوي و اخلاقي فاجعه کربلا صبر و شکيبايي بر مصايب بود. بيشترين تجلي اين فضيلت اخلاقي در بانوي کربلا، حضرت زينب کبري (سلام الله عليها )تبلور پيدا کرده بود به طوري که با صبرخويش عقلاي عالم را مبهوت و متحير نمود. و ملقّب به «امه المصائب »گرديد. امام حسين (عليه السلام )بارها اهل بيت و اصحاب خود را سفارش مي کردند که در مقابل قضاي الهي صبر کنند و تسليم باشند.
در روز عاشورا خطاب به عموزادگان و اهل بيت خود فرمود:«صبراً يا بني عمومتي، صبراً يا اهل بيتي»، چنانکه به اصحاب خودش نيز فرمود، «چنانکه به اصحاب خودش نيز فرمود، «صبراً بني الکرام... »يعني چون شما از خاندان کرامت هستيد، بايد صبرکنيد. به خاطرالقاي همين روحيه است که زينب کبري (سلام الله عليها) در مجلس ابن زياد مي فرمايد: هرچه ديدم زيبا و گوارا بود:«ما رأيته الا جميلاً »سيد الشهدا(عليه السلام)قرار گرفت.
*کربلا کانون ادب
حماسه خونين کربلا، ادبستان و کانون ادب و حيا بود و اين دو صفت بارز انسانيت را به تمام جهانيان آموخت. همه اصحاب و ياران امام حسين (عليه السلام )باادب بودند ولي در برخي از آنها، تجلّي و ظهور و نمود بيشتر و کاملتري داشت.
ادب حضرت ابو الفضل العباس(عليه السلام)
در ادب آن جناب همين کافي است که هيچ گاه بدون اذن امام حسين (عليه السلام )نزد او نمي نشست و مانند بنده اي کنار مولاي خود بود و اوامر و نواهي آن جناب را اطاعت مي نمود و هرگاه اورا صدا مي زد مي فرمود:« يا ابا عبدالله »، « يابن رسول الله »، « يا سيدي »و در تمام عمر هيچ گاه امام حسين (عليه السلام ) را برادرصدا نزد مگر روز عاشورا، هنگامي که براثر ضربت عمود آهنين از اسب به زمين افتاد، استغاثه به حضرت
کرده، خطاب برادر نمود. و نقل مي کنند : جهتش اين بود که در آن ساعت فاطمه زهرا (سلام الله عليها )را مشاهده نمود که به او خطاب فرمودند:« ولدي عباس »
ادب علي اکبر(عليه السلام)
جوان رشيد کربلا، حضرت علي اکبر در مقام اظهار ادب نسبت به مولاي خود و رعايت احترام پدر صوري و معنوي، نمونه و الگوي جوانان است. خلق و خوي او و رفتار و حرکات و ادب و متانتش در حد اعلاي برجستگي و درخشندگي بود. آن گونه که گفته اند و نوشته اند، رفتارش يادآور حرکات و رفتار پيامبر خدا(ص) بود و همين سبب مي گشت تا در چهره او شخصيت پيامبر را مشاهده نمايند و با ديدن او ياد حضرت رسول (ص) را در ذهن ها زنده کنندوعلي اکبر نسخه برابر با اصل نسبت به رسول خدا و شاخه اي از آن شجره طيبه و ريشه پاك بود و وارث همه خوبي هاي خاندان عصمت و طهارت به شمار مي رفت؛ زيرا به طوري که در تواريخ مي نويسند : علي اکبر هيچ وقت بدون اجازه پدر در حضور ننشست و هميشه مانند بنده اي ذليل بود. فقط موقعي که از اسب افتاد و امام (عليه السلام)بالاي سرش آمد، چون قدرت حرکت نداشت خوابيده بود.
ادب حرّ بن يزيد رياحي
از ديگر شخصيت هاي مورد توجه عاشورا، حرّ بن يزيد رياحي است که به دستور ابن زياد با هزار سوار در مسير حرکت امام به سوي عراق قرار گرفت و راه را بر حضرت بست؛ ولي بعد متنبه شد و در رديف ياران سيد الشهدا(عليه السلام) قرار گرفت.
توجه به چگونگي تنبه و بازگشت حرّ به پيشگاه اباعبدالله الحسين (عليه السلام ) خالي از لطف نيست و بايد به کتاب هاي مقاتل مراجعه شود؛ ولي آنچه لازم است، موفقيت و تنبه اوست که شايد بتوان گفت جهتش، همان « حفظ ادب » نسبت به مقام والاي سيد الشهدا(عليه السلام)باشد:
يکي، در اولين برخورد با حضرت در مسير عراق که حاضر نشد با سپاه خود نماز بخواند، بلکه به حضرت اقتدا نمود.
مورد ديگر آن جا که چون حضرت مي خواست با همراهانش به مدينه بازگردد و حرّ مانع شد، حضرت فرمود:
«نکَلَتک أُمهک، ما تُريد »مادرت به عزايت بنشيند، چه مي خواهي؟ وي در جواب گفت:
«... واللهِ مالي إلي ذکرِ اُمک من سبيلٍ إلاّ بأحسنِ ما نَقدر عليه. ..»
به خدا قسم، به ياد کردن مادرت راهي ندارم ؛جز به نيکوتر از آن که بر آن قدرت دارم.
پر واضح و روشن است که اگر حيا و ادب که دو صفت بارز انسانيت است در قلب هر مسلماني باشد، باعث نجاتش خواهد بود.
* عشق و محبت
کربلا مدرسه عشق بود و امام حسين (عليه السلام)آموزگار عشق و اصحاب و ياران، شاگردان مشهد عشق بودند که درس عشق را همراه با حماسه به سالکان مشرب عشق و محبت آموختند.
آري، نخستين آموزگاري که عشق را در مدرسه عالم آفرينش تفسير کرد و راه و رسم عاشقي را به عالمان و عاقلان آموخت کسي جز حسين بن علي (عليهما السلام ) نبود.او رازهاي ژرف و شگرف و شگفت عشق را درکربلا و در روز عاشورا معنا کرد و پرده از راز عشق برداشت. عشقي که امام حسين (عليه السلام ) از آن سخن مي گويد و معلم و آموزگار آن است، عشق حماسي است. اصحاب عاشق و ياران عارف امام گوي سعادت را از ديگران ربوده، در عشقبازي نسبت به محبوب حقيقي از تمام عشّاق عالَم جلو افتادند.
چيزي که امام حسين (عليه السلام ) را وادار کرد در روز عاشورا از همه چيز بگذرد، اسير الکربات گردد وهر مصيبت و اندوهي را تحمل کند، فقط عشق به خداي متعال بود و اين عشق چيزي نبود که ناگهان در حادثه کربلا پيدا شده باشد بلکه در تمام دوران حيات آن حضرت اين عشق وجود داشت و حادثه عاشورا در حقيقت ثمره و محصول اين عشق و اردات بود. مناجات هايي که از آن حضرت در دسترس ما وجود دارد مخصوصاً دعاي عرفه، گوياي اين عشق و ارادت و نفوذ آن در اعماق وجود آن حضرت است.
عشّاق کربلا در کلام اميرالمومنين(عليه السلام)
امير المومنين(عليه السلام) نزديک به يک ربع قرن قبل از حادثه عاشورا هنگام عبور از کربلا در حالي که با انگشت دستش نقطه به نقطه سرزمين کربلا را نشان مي داد، خطاب به ياران و همراهان خود مي فرمود:
«مناخُ رِکابٍ و مصارِع عشّاق شهداه لا يسبِقُهم من قَبلَهم و لا يلحقُهم من کان قَبلَهم »؛ اينجا (کربلا )اقامتگاه شتران و اسبان(کاروان اهل بيت ) و قتلگاه عاشقان شهدايي است که در فضيلت کسي قبل از آنها نبوده است و بعد از ايشان هم کسي به آنها ملحق نمي شود.(52)
طبق اين گفتار امير بيان همه کساني که در صحنه نبرد عاشورا در جبهه حق و توحيد پيکار مي کردند وشمشير ايمان و عرفان بر فرق عصيان و طغيان مي کوبيدند، عاشق خداوند بودند و امام حسين (عليه السلام ) سردار سپاه عشق بود که درس عشق و عاشقي به پروردگار را به لشکر خود مي آموخت.
نکته لطيف و ظريفي که از حماسه عاشقانه عاشورا در مي يابيم اين است که تا عاشق نشوي شهيد نمي گردي.مؤيد اين مطلب سخن امير المومنين(عليه السلام) است که فرمود: « مصارع عشّاق شهداء »و شهادت را به عنوان وصف براي عشق ذکر نمود. پس شهيدان عاشقاني هستند که جز معشوق از هيچ چيز و کس ديگرنمي گيرند و نمي خواهند.
همچنين از حماسه حسيني مي آموزيم که عشق را بايد در ميدان حماسه و عرفان آموخت نه در مدرسه و نه از طريق کتاب و دفتر!
پرسيد يکي که عاشقي چيست؟ گفتا که چو شوي بداني
(مولانا)
*حرّيت و آزادگي
«ويحکُم يا شيعهَ آلِ أَبِي سفْيانَ إِنْ لَم يکُنْ لَکُم دينٌ و کُنْتُم لَا تَخَافُونَ الْمعاد فَکُونُوا أَحرَاراً في دنْياکُم هذه ارجِعوا إِلَى أَحسابِکُم إن کُنْتُم عربا کَما تزعمون...»
خوارزمي در مقتلش مي گويد : حسين بن علي (عليهما السلام) حملات پي در پي و جنگ سختي مي نمود و در هر حمله گروهي از دشمن رابه خاك وخون مي کشيد، يکباره دشمن تصميم گرفت که با وارد ساختن ضربه روحي آن حضرت را از کار بيندازد و لذا در ميان او و خيمه ها حائل گرديد و حمله به سوي خيمه ها را آغاز نمود، در اينجا بود که امام(عليه السلام) با صداي بلند فرياد نمود:
يا شيعه آل ابي سفيان. ..؛ اي پيروان خاندان ابوسفيان !اگر دين نداريد و از روز جزا نمي هراسيد، حداقل در زندگي آزاد مرد باشيد، آزاد انديش و آزاد منش باشيد و اگر خود را عرب مي پنداريد، به نياکان خود بينديشيد و شرف انساني خود را حفظ کنيد.»
اين سخن سالار شهيدان گرچه به ظاهر يک خطابه اختصاصي است که در روز عاشورا آنگاه که مردم کوفه ناجوانمردانه حمله به سوي خيمه ها را آغاز نمودند، مورد خطاب قرار داده است؛ ولي در واقع يک پيام عمومي و يک منشور جهاني است از قتلگاه کربلا به همه جهانيان و در همه زمان ها که:
مردم دنيا اگر معتقد و پايبند به قوانين الهي و دستورات آسماني نباشند لااقل بايد حدود مليت خويش را مراعات و به اصطلاح تابع قوانين بين المللي باشند.درس آزادگي نشانه آن است که جنبه انساني کربلا همچنان محفوظ است و اگر کسي به مبدأ و معاد معتقد نبود، به اصل حريت و آزادگي بشر اعتقاد دارد و کربلا معلّم و آموزگار حريت جوامع بشري است و نشانگر اين است که هيچ انساني و لو ملحد باشد بي نياز از رهنمودهاي عاشورا نيست.