سال 1996 وقتي تي مي تي مك وي ساختمان فدرال را در شهر اوكلاهماي امريكا با بيش از سه تن مواد منفجره به جهنم تبديل كرد: ذهن بيمار غربي ها دنبال عامل يا عاملان بمب گذاري در جهان اسلام و گروهك هاي خود ساخته يي مانند القاعده بود: پس از حادثه 11 سپتامبر و انتشار ويروس هاي سياه زخم در امريكا باز هم اين مسلمانان بودند كه متهم رديف اول شدند، ولي مشخص شد اين كار پزشكي امريكايي است كه به استخدام سيا درآمده تا اقدامش مجوز حمله به عراق باشد، و شايد همين سال گذشته بود كه غربي ها بارها طرح هاي تروريستي متوهمانه يي را در شهرهاي مختلف اروپا كشف كردند و به خانه هاي مسلمانان ريختند و ده ها نفر را دستگير كردند، اما همه اينها توهمي بيش نبود.
اين مورد نيز از همان دست اتفاقات است كه اجتماع پوشيده در رنگ و لعاب غرب را به خود آورد كه موريانه قديمي و پوسيده تروريسم كه سال هاست در خانه هاي ملل مشرق انداخته اند، به خانه هاي خود آنها بازگشته است: چنان كه خود دولت نروژ اعتراف كرد آنها بيش از آنكه از احزاب دست راستي واهمه داشته باشند، از مسلمانان مي ترسيدند و اين تفكر باطل شد بلاي جانشان. رشد و گسترش گروه ها و جريان هاي دست راستي و افراطي در جوامع اروپايي به گونه يي است كه انتظار مترقي ترين اين كشورها را هم هدف خود قرار دهد و جامعه يي را كه در آن سطح رفاه از متوسط جهاني بالاتر است، نابود كند. شايد مدت ها بگذرد تا شوك ناشي از اين رويداد از ذهن زجر نديده ملت اسكانديناوي – دست كم از جنگ جهاني دوم به اين سمت – خارج شود و اندكي از واقعيات موجود را در ديگر كشورها درك كند، بمب ها و موشك هاي 250 پوندي تا چند تني و زره پوش هايي كه گلوله هاي اورانيومي شليك مي كنند را مي توان در تمام خاورميانه و آفريقا ديد، گروهك هايي كه جيب پرپول شان در كشورهاي اسكانديناوي است و در خاورميانه دست به جنايت مي زنند بدون آنكه كسي خم به ابرو بياورد، اما حادثه يي كه به اندازه بمباران يك روستاي نيمه ويران در افغانستان توسط جنگنده هاي ناتو قرباني نداشت، اينگونه سر و صدا مي كند، نه اينكه رسانه ها در اختيار آنهاست و ما اين سوي جهان همچنان در افسردگي اين انفجار هستيم! نه اينكه همين تمدن غربي ميراثش گوانتانامو و ابوغريب نيست: شايد در اين مورد نوشتن افتادن از آن سوي بام تلقي شود، اما اين تلقي اي كه غربي ها درباره شرقي ها دارند نيز خارج از چارچوب عقلاني است. مديريت در جوامع غربي كه كنترل همه امور و حتي روان انسان ها را در دست دارد، به ناگهان رها مي شود تا چنين حادثه افسارگسيخته يي روي دهد و فردي شرور از درون خود جامعه متمدن با مسلسل دستي و بمب به جان انسان هاي متمدن مي افتد و تا مي تواند مي كشد و دست آخر هم هيچ.
گروهي نوجوان بي گناه به سادگي كشته شدند و تنها يك نفر متهم است: اما متهم اصلي جامعه يي است كه دارد چنين انسان هايي را پرورش مي دهد: جامعه يي كه مدعي است دموكراسي تا حرف آخرش در آن اجرا مي شود، همه انسان ها با هم برابرند، همه قانون را قبول دارند و در برابر قانون يكسان هستند و ديگر مسائل را خدا مي داند. آندرس بهرينگ برويك كشاورز 32 ساله نروژي عامل اين جنايت، عضو جريان راست افراطي نروژ است كه مانند سرطان در تمام اروپا ريشه دوانيده و هر جا رسيده نامي براي خود دست و پا كرده است، نكته جالب توجه آنكه اين احزاب محبوبيت نسبي هم دارند و به دليل شعارهاي ساختارشكنانه يي كه مي دهند، در اركان دولتي بويژه مجالس اروپا جايگاهي براي خود تدارك ديده اند. جريان هايي كه در ملي گرايي افراطي، مخالفت با جوامع مهاجر و ضديت با دين اسلام شهره آفاق هستند و نكته جالب فعاليت عمده آنها در كشورهاي نروژ، هلند، دانمارك، سوئد و بلژيك است كه يكي ميزبان دادگاه بين المللي لاهه است، در يكي مقر اتحاديه اروپا و ديگري هم مقر ناتو قرار دارد.
هر چند مشخص نيست افراط گرايي و طيف هاي تازه متولد از اين جريان ريشه دار در رقابت هاي جنگ سرد و نژادپرستي باقيمانده از نازيسم – كه بويژه در سوئد و نروژ داراي حضور سنگيني بوده و هستند- چه بلايي مي خواهند بر سر اروپا و كشورهاي مرفه آنجا دربياورند، اما رويكردهايي كه مردمان اين جوامع دارند نيز خود مويد اين مهم است كه بايد انتظار روزهاي خونين تري را كشيد، چرا كه اين يك تفكر اصيل اروپايي به همراه ملغمه يي از ناسيوناليسم: نازيسم، آنارشيسم، راديكاليسم و تمام ايسم ها و مكتب هايي كه از غرب به شرق صادر شدند ولي شناسنامه غربي دارند، است كه بار ديگر زنده شده و مي خواهد انتقام خود را از جامعه غرب بگيرد كه در ليبراليسم غرق
شده است.
نویسنده: کریم جعفری