زفرات زندانهای رژیم آل خلیفه/ بخش ششم
"زفرات" نام کتابی است که تعدادی از فعالان حقوق بشری بحرین نوشته و سعی کرده اند در آن گوشه ای از جنایت های صورت گرفته در زندان های رژیم آل خلیفه در این کشور بویژه در زمان انتفاضه اسرا در زندان "جو" در مارس 2015 را مستند کنند. این کتاب شامل 67 گزارش دستنویس از داخل زندان جو بعلاوه مجموعه ای از تصاویر و مستندات دیگر است که مجموعا 28 روش شکنجه در آن ترسیم شده است. نام 63 تن از مهم ترین شکنجه گران رژیم آل خلیفه و عناصر پلیس و نیروهای ژاندامری بحرینی بعلاوه نیروهای مزدور اردنی و اماراتی نیز در این کتاب آمده است. راویان این کتاب مشاهداتشان در شکنجه خود و دوستانشان را که در برخی موارد به شهادت افراد شکنجه شده از جمله عباس السمیع و سامی مشیمع و علی السنکیس منجر شده را تشریح می کنند.
گزارشهای منتشر شده در این کتاب نمونهای از پایداری و استقامت اسرای بحرین را نشان میدهد که در برابر مشکلات و سختیها با عزم و ایمان و اراده مقاومت میکنند و ثابت کردند که اسارت نمیتواند آنها را از اهداف خود مبنی بر رسیدن به آزادی و کرامت انسانی و حقوق اولیه بشری بازدارد.
«ابراهیم الدمستانی فعال حقوقی بحرین متولد سال 1970 است. وی به علت نقشش در مداوای مصدومان انقلاب بحرین به همراه سایر کادر پزشکی در مارس 2011 بازداشت شده و به سه سال زندان محکوم شد. او در آوریل 2015 آزاد شده و به فعالیت های حقوقی خود در داخل و خارج از بحرین ادامه داد. فرزندش علی در مارس 2011 در 17 سالگی به دست نیروهای رژیم آل خلیفه به شهادت رسیده است.»
10 مارس 2015، بزرگترین انتفاضه در تاریخ زندانها
بعد از پایان دوره قانونی که به نام قانون سلامت ملی ملقب شده بود، تجاوزها ادامه پیدا کرد و مجموعهای از حقوق اساسی زندانیان در داخل زندانها که در ادبیات وزارت کشور بحرین نیز وجود داشت ، مورد نقض قرار گرفت. اوضاع به گونهای بود که شرایط در آستانه انفجار قریبالوقوع قرار داشت. تعداد بسیار بالایی از زندانیان در داخل زندان ها روی هم تلمبار شده بودند. التهاب در داخل زندانها و سالنها گسترده بود و سطح خدمات از جمله در زمینه خدمات پزشکی و بهداشتی و سهلانگاری در اصلاح وضعیت کولرها در تابستان بسیار افت کرده و در برخی موارد کاملاً از بین رفته بود. همچنین سهلانگاریهای زیادی برای انجام ملاقاتهای خانوادگی صورت گرفته بود که بخشی از آن در زمینه سرکوب احیای شعایر دینی و تجاوزهای مکرر به زندانیان و عدم انجام مسئولیت های اداری در مورد ساختمان ها وزندان ها بود.
در روز 10 مارس 2015 ما در ساختمان شماره یک معروف به ساختمان الأمل (امید) بودیم. ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود و ما اطلاع پیدا کردیم که به تعدادی از زندانیان از یک خانواده و همچنین تعدادی از زنان همان خانواده تعرض شده است. براساس اخبار موجود در آن زمان ، این حادثه نیز باعث شده بود پدر این خانواده با آمبولانس به بخش مراقبتهای ویژه اعزام شود. این فرد زندانی در ساختمانی بود که من نیز در آن حضور داشتم.
این خبر باعث خشم بسیاری از زندانیان در دو بخش شمالی و جنوبی شد و به سرعت تحصن زندانیان را ایجاد کرد که بالغ بر 200 نفر بودند. این تحصن در اعتراض به حوادث بوجود آمده بود و در نزدیکی درب مرکز پلیس مستقر در زندان صورت گرفت. زندانیان خواستار آزادی زندانی شدند که تعرض بر ضد او و خانواده اش صورت گرفته است. نیروهای پلیس البته توجهی به این اعتراضات نداشتند و مطالبات زندانیان را نادیده میگرفتند. در نتیجه این سهلانگاری بود که دامنه اعتراضات گسترش پیدا کرد. بیشتر زندانیان ورود به سلول های خود را رد می کردند . همین موضوع باعث شد من به همراه تعدادی از زندانیان در بخشهای مختلف نظیر شیخ زهیر عاشور و علی محمد حبیب و مهدی ابودیب و دیگران رایزنی هایی برای بررسی اوضاع و رسیدن به راه حلی برای کاهش التهاب و تنش موجود انجام دهیم. نظری که به آن رسیدیم این بود که باید افسر مسئول این اتفاقات احضار شود و برادر مورد تجاوز قرار گرفته آزاد شود، اما نیروهای پلیس هیچ انگیزهای برای تعامل با این تلاشها از خود نشان نمیدادند.
به این ترتیب بود که اعتراضات زندانیان ادامه پیدا کرد و آنها از ورود به سلول های خود شانه خالی کرده و تصمیم گرفتند در برابر نیروهای امنیتی ایستادگی کنند. حدود ساعت 3 و 15 دقیقه عصر بود که نیروهای ضد شورش وابسته به یگان موسوم به سافرة وارد عمل شد. هدف آنها از عملیات، یورش به ساختمان بود، اما آنها با مقاومت گسترده زندانیان مواجه شدند. نیروهای امنیتی راهی برای نفوذ به ساختمان پیدا نمیکردند، به همین علت به پشتبام رفتند و از آنجا گاز اشکآور به داخل ساختمان پرتاب میکردند. اوضاع مصیبتباری ایجاد شده بود. هوا در بخش های داخلی جریان پیدا نمیکرد و همین موضوع باعث خفگی مبتلایان به بیماری های ریوی و افراد سالخورده در داخل زندان شده بود. به همین علت زندانیان در مرکز محوطه خارجی زندان آتش روشن کردند تا بتوانند غلظت گاز اشک آور موجود را کاهش دهند. این روشی بود که زندانیان از درگیری های میدانی تجربه کرده بودند. درگیریها حدود 45 دقیقه ادامه پیدا کرد و در نهایت نیروهای امنیتی عقبنشینی کرده و به سمت ساختمان شماره 4 که بیش از هزار زندانی در آن بود ، حرکت کردند.
بعد از نماز مغرب ما با نگرانی اوضاع را زیر نظر داشتیم. حدود ساعت 8 و 15 دقیقه عصر بود که صدای کار کردن دستگاه آهن بری را شنیدیم. نیروهای امنیتی به دنبال قطع کردن آلومینیوم های موجود در پنجرههای نزدیک سالن غذاخوری بودند. در این لحظات نیروهای ضدشورش که مجهز به گاز اشکآور بودند از پنجره وارد ساختمان شدند تا بتوانند کنترل ساختمان را در دست گیرند. در هنگام یورش نیروهای امنیتی به داخل ساختمان ، زندانیان در داخل سلول ها بودند. به این ترتیب صف طولانی متشکل از نیروهای ضد شورش آغاز شد که ابتدای آن از سلول شماره 10 بود و تا درب خروجی سالن منتهی به محوطه خارجی ادامه پیدا میکرد.
انتقام جویی مزدوران آلخلیفه
تجاوز وحشیانه به زندان از طریق نیروهای ضد شورش و نیروهای پلیس زندان صورت گرفت. نیروهای پلیس سعی میکردند با حضور گسترده در تجاوز بر ضد زندانیان، دق دلی خود را خالی کنند. شکنجه گسترده زندانیان به ویژه از سوی کسانی که کینههای قدیمی نسبت به آنها داشتند، به وفور دیده می شد. آنها فرصتی پیدا کرده بودند تا بتوانند حس وحشیانه انتقامجویی خود را در این شرایط که زندانیان فوج فوج به سمت محوطه خارج از زندان هدایت میشدند، خالی کنند. در این شرایط زندانیان از داخل صف عبور میکردند و نیروهای ضد شورش با باتوم آنها را به صورت تصادفی هدف قرار می دادند. ضربات در بخشهای مختلف بدن زندانیان زده میشود و صدای ناله و فریاد آنها به آسمان بلند می شد. تعداد زیادی از زندانیان در نتیجه این حملات زخمی شدند و خون آنها بر زمین سالن ریخته شده بود.
از میان اتفاقاتی که در آن لحظه به وقوع پیوست و من شخصاً شاهد آن بودم ، شرایط سختی بود که برای احمد العرب و عیسی المشعل ملقب به حروق و مصطفی القابندی به وجود آمده بود. القابندی مستقیماً از ناحیه چشم راست خود هدف ضربه باطوم قرار گرفت که بلافاصله محل اصابت باتوم ورم کرد و باعث شد او نتواند جایی را ببیند. وی پیش از این نیز از اختلال در بینایی رنج می برد و هنوز هم به درستی مداوا نشده است.
خوشبختانه من به همراه دکتر علی العکری در سلول شماره 2 بودیم که نزدیک درب خروجی بود ، اما من با یکی از افسران یمنی مواجه شدم که به بدرفتاری و خشونت با زندانیان معروف بود. وی بعد از اعتراضات گسترده ما، از زندان اخراج شده بود. این اتفاق زمانی رخ داد که در اولین جمعه ماه مبارک رمضان و در حالی که ما مشغول برگزاری نماز جماعت بودیم ، ما را مجبور کرد که سالن را ترک کنیم و به سلول ها بازگردیم. به این ترتیب فرصتی برای این مزدور پیش آمده بود تا بتواند از من و دکتر علی العکری انتقامجویی کند. او تمام کینه و نفرت خود را جمع کرده و ضربه شدیدی به پشت من وارد کرد.
در هنگام اذان مغرب ما را به سمت محوطه خارجی بردند و در آنجا مجبور کردند رو به دیوار بایستیم. گروهی از ما از جمله شیخ زهیر عاشور، شیخ محفوظ، علی صنقور، سید فیصل ، نادر العریض، شید احمد الماجد، علی عاشور و سید مهدی الموسوی و افراد دیگر را که تعداد آنها 15 نفر بودند، جدا کرده و به اتهام اقدامات تحریک آمیز به ساختمان شماره 10 فرستادند، در ادامه انتقام گیری وحشیانه به مدت یک و نیم ساعت دیگر ادامه پیدا کرد.
حدود ساعت هشت بود که یک افسر که در جمع تعداد زیادی از افسران و عناصر پلیس قرار داشت ، به ما نزدیک شد، او خلیفه بن احمد آل خلیفه مدیر امنیت منطقه بود که از مقابل تمامی زندانیان عبور کرده و شاهد اوضاع مصیبتبار زندانیان بود. بلافاصله بعد از خروج وی ، تعدادی از نیروهای مزدور آمدند. یکی از آنها به لهجه اردنی گفت: اهل سنت و جماعت به این منطقه میآیند و شیعیان این منطقه را ترک خواهند کرد. من این سخن را تحمل نکردم و به او اعتراض کردم و گفتم: در میان ما زندانیان چنین فرق هایی وجود ندارد، همه ما برادر هستیم. او با وقاحت پاسخ داد. بین شیعه و سنی فرق وجود دارد. شما سنگ را میپرستید و ازدواج موقت دارید. بعد از آن نیروهای دیگر آمدند و او را از این منطقه بردند.
در نیمههای شب دو افسر اردنی آمدند و من را با اسم صدا کردند. این احضار به علت شکایت یکی از نیروهای ضد شورش بود که من را به تحریک دیگران متهم کرده بود. آنها مرا تهدید کردند که در صورت تکرار مجادله با افراد پلیس یا تهدید زندانیان با من برخورد خواهد شد. در آن شب سرد بدون غذا ماندیم و اجازه دریافت دارو را نیز نداشتیم. این در حالی بود که در میان ما برخی افراد با بیماریهای مزمن نیز حضور داشتند. ما ساعد خود را بالش خودمان قرار دادیم و بدون فرش یا بالش و پتو خوابیدیم. حتی با این وجود نیز عناصر پلیس گهگاهی می آمدند و می خواستند ما را بترسانند و بیدار کنند.
چهارشنبه 11 مارس
در این روز هم شکنجهها و تجاوز به زندانیان از طریق کمیسیونی متشکل از نیروهای افسر اردنی و بحرینی ادامه پیدا کرد. آنها سالن غذاخوری را به عنوان مقر خود انتخاب کرده بودند و هر کسی که به این کمیته احضار میشد ، شکنجه میشد و به صورت سینه خیز به زندان باز می گشت. نزدیک ظهر و با نزدیک شدن به زمان نهار ما که حدودا 120 نفر بودیم، تصمیم به اعتصاب غذا گرفتیم. این تصمیم ما در اعتراض به بدرفتاری و توهینها و تجاوزهای صورت گرفته به جوانان زندانی به ویژه در سنین پایین بود. بعد از رسیدن خبر اعتصاب غذا به مدیریت زندان ، افراد اعتصاب کننده احضار شدند و در یک صف قرار گرفتند تا اسامی و شماره های آنها ثبت شود. همین موضوع باعث ترس برخی از اعتصابکنندگان شد و عقبنشینی کردند. من یکی از کسانی بودند که نامم ثبت شد. در ادامه مسئول نیروهای ضد شورش آمد تا به زندانیان اطمینان دهند که تجاوزات آنها تکرار نخواهد شد و شرایط زندان بهبود پیدا خواهد کرد. همین موضوع باعث شد تعداد دیگری از زندانیان نیز به تحصن خود پایان دهند، اما من همچنان به علت بیاعتمادی به وعدههای آنها به اعتصاب غذا ادامه دادم. البته وقتی شیفت صبح و عصر به پایان رسید، تیم دیگر در پایان شب روی کار آمد و توهین ها و تجاوزها بار دیگر از سر گرفته شد.
پنجشنبه 12 مارس
حدود ساعت شش و نیم صبح تیم جدیدی از نیروهای ضد شورش شیفت صبح را تحویل گرفتند. ریاست این تیم بر عهده یک پلیس اردنی با درجه استوار بود. او لهجه بدوی داشت. ما از رفتار او متوجه شدیم که به دنبال آزار و اذیت زندانیان است. چهره او نشان از روزی سیاه می داد. فریادهای او با الفاظ زشت و رکیک آغاز شد. او کوچک و بزرگ را مورد تهدید قرار داد و همه را مجبور میکرد حرکتهایی را انجام دهند که کرامت آنها را زیر سؤال ببرد ، مانند تقلید روش حرکت برخی حیوانات و تقلید صدای آنها. کسانی که از این کار امتناع میکردند یا نمیتوانستند این تقلیدها را انجام دهند ، به شدت کتک میخوردند.
یکی از کسانی که به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت علی محمد الحبیب از منطقه کرزکان و حسین العالی از السنابس بود. این شرایط تا ساعت 11 ظهر ادامه پیدا کرد تا زمانی که یک نماینده یمنی با نام ابو سلمان به همراه تعداد دیگری وارد زندان شدند. من به سمت آنها رفتم و اقدامات صورت گرفته بر ضدمان را محکوم کردم. او دستور داد تا این روش را متوقف کنند. او مدعی بود که نمی دانسته در زندان چه اتفاقی می افتد.
بعد از آن نزد مسئول شیفت رفتم و سعی کردم تعصب عربی او را تحریک کنم، به او گفتم چطور قبول می کنی که مردم کشورت مورد توهین قرار بگیرند، این رفتار از خصوصیت عرب ها نیست. پاسخ او صریح بود و گفت که وقتی از افسر مسئول ، شیفت خود را تحویل گرفته ، دستور مستقیم او این بود که به زندانیان فشار بیشتری وارد کند.
بعد از آن نزد بسام الحنیطی افسر اردنی رفتم و از وی خواستم تا مصطفی القابندی را برای مداوا بفرستد. شرایط چشمش خطرناک بود و به صورت نگرانکنندهای در نتیجه ضربه قوی باتوم ورم کرده بود. الحنیطی این خواسته را به مقام ارشد خود ارجاع داد و در نهایت مصطفی یه صورت سرپایی و بدون مراجعه به پزشک متخصص مورد مداوا قرار گرفت.
اوضاع تا حدی بهبود پیدا کرد، به ما اجازه ورود به سرویس های بهداشتی و سلول ها داده شد. وقتی وارد سلول ها شدیم دیدم که نیروهای بازرسی همه چیز از جمله لوازم شخصی ما و لباسها و کتاب های ما را تخریب کرده اند. کتابها در یک جا جمعآوری شده بود تا از محوطه ساختمان خارج شده و معدوم گردند. من به همراه دکتر علی العکری برای مداوای جراحت هایی که داشتیم، احضار شدیم. ما خواستار آمدن دکتر و پرستار برای مداوای مجروحان حوادث چند روز و تهیه دارو برای آنها بودیم. عصر شرایط تا حدی بهبود پیدا کرد. به هر دو نفر یک پرتو دادند و سرویسهای بهداشتی ساختمان شمالی بازگشایی شد. پیش از این تنها یک سرویس بهداشتی برای حدود 260 زندانی وجود داشت. به این ترتیب صف طولانی برای استفاده از دستشویی تشکیل می شد.
جمعه 15 مارس
در این روز به برادران اهل تسنن اجازه برپایی نمازجمعه داده شد. البته شیعیان نیز اجازه برپایی نماز به صورت فرادی را داشتند. این موضوع نشان دهنده عمق تبعیض مذهبی در میان نیروهای ضد شورش و مسئولان مدیریت زندان جو بود.
بعد از صرف غذا به ما اطلاع داده شد که قرار است به چادرهای موجود در پشت ساختمان شماره 6 منتقل شویم. به این ترتیب تمام لوازم شخصی ما گرفته شد ( کارت های اعتباری تلفن و سیگار و خوراکی ها ما پس داده نشد) ما به سمت چادرها منتقل شدیم، اما در آنجا با کمال تعجب دیدیم که این چادرها در نهایت میتوانند 100 نفر را در خود جای دهند. این در حالی بود که ما حدود 260 نفر بودیم. علاوه بر اینها سرویسهای بهداشتی نیز برای استفاده آماده نبود و ساختوسازها همچنان ادامه داشت. عصر آن روز نیروهای امنیتی از تهیه داروی بیماران امتناع کردند. این امتناع تا شب طول کشید. من به همراه تعدادی از بیمارانی که داروهای قند یا فشار دریافت می کردند، از شام خوردن امتناع کردیم و این موضوع را به افسر هشدار دادیم. وی نیز با مدیریت زندان برای تهیه داروها تماس گرفت ، اما تلاشهای او موفقیتآمیز نبود و ما به اعتصاب غذای خود ادامه دادیم.
در ساعت یک نیمه شب و در حالی که من دراز کشیده بودم، دیدم اسمم را صدا می زنند. یک افسر یمنی یا نام صدیق من را صدا می زد، او همان کسی بود که در زمان خروج از ساختمان به محوطه محوطه بیرونی من را کتک زده بود. او به من گفت که باید به ساختمان شماره 10 بروم و این دستور مدیریت است. به این ترتیب دستان من از پشت با دستبندهای پلاستیکی بسته شد و من به ساختمان شماره 10 و سلول شماره 3 منتقل شدم. در این ساختمان ناجی الفتیل، علی الغانمی، سید احمد حمیدان، یوسف الهندی و عباس العکری حضور داشتند. حال آنها بدتر از حال من بود. بعدها متوجه شدم که دکتر سعید السماهیجی و شیخ محفوظ و شیخ زهیر عاشور و سید احمد ماجد و علی السنکیس و علی السماهیجی و استاد مهدی ابودیب و استاد محمد حسن النویدراتی و نادر العریض و ابو جبرائیل و سید مهدی موسوی و سید فیصل العلوی و سید صادق الشاخوری نیز در این ساختمان هستند. بعدها هم شیخ جاسم الدمستانی به این ساختمان آورده شد. علاوه بر اینها محمد الشمالی، علاء النصیف، وائل الجمری، علی هارون، جعفر عون، حسن الجزیری، سلیمان و صادق النویدراتی و احمد عباس و عبدالرضا نیز در این ساختمان بودند. مجموع زندانیان حاضر در این ساختمان 75 نفر بودند که از ساختمانهای مختلف زندان آورده شده بودند.
این ساختمان به نسبت ساختمانهای دیگر جدیدالتاسیس بود و انتظار برای رفتن به سرویسهای بهداشتی به علت تعداد کم افراد موجود در آن کمتر بود. همچنین در این ساختمان به زندانیان اجازه خرید لباسهای زیر و صابون استحمام قبل از ورود کمیته صلیب سرخ جهانی داده می شد. این در حالی بود که شرایط زندانیان در چادرها در صورت نیاز به سرویس های بهداشتی یا استحمام بسیار سخت بود و باید در صف های طولانی قرار می گرفتند.
با این وجود نحوه رفتار در این ساختمان با زندانیان بسیار سخت تر و وحشیانه تر بود و حجم بیشتری از انتقام جویی بر ضد آنها صورت می گرفت، تمام افرادی که به این ساختمان منتقل میشدند، متهم به دست داشتن در پشت پرده انقلاب مردمی یا مقاومت در سایر بخشهای زندان بودند. تمام افرادی که رهبری گروههای مختلف در ایستادگی و مقاومت زندانیان و انجام تحرکات اعتراض آمیز را برعهده داشتند از ساختمانهای مختلف به این ساختمان منتقل میشدند. هدف از محاصره کردن آنها در این ساختمان ، جلوگیری از فرماندهی آنها در اردوگاه ها و ساختمان های دیگر یا تحریک زندانیان بود. در این ساختمان نیروهای ژاندارمری اردن که به بدنامی معروف بودند، در کنار نیروهای امنیتی بحرینی حضور داشتند. نیروهای بدنام ژاندارمری اردن فرمول روشنمندی را در شکنجه و رفتار فرقه گرایانه با زندانیان در پیش گرفته بودند که در تمامی ساختمانها و اردوگاه های محل حضور آنها دیده میشد. آنها در کنار نیروهای امنیتی بحرینی به دنبال از بین بردن کرامت زندانیان و آزار لفظی و بدرفتاری با آنها بودند و پستترین و سخت ترین روشهای شکنجه را بر ضد آنها اعمال می کردند.
باوجود شکنجههای دستهجمعی که صورت میگرفت ، هماهنگیهای موجود بین زندانیان باعث اعتماد به نفس آنها میشد و انرژی و مقاومت لازم برای پایداری در برابر بدرفتاریهای اوباش آل خلیفه را فراهم میکرد.
شنبه 17 مارس
شیفته این روز به یکی از بدترین نیروهای ژاندارمری اردن رسید که خالد المستریحی نام داشت. یکی از افراد تیم وی فردی به نام جمعه بود که اصالتی سوری داشت. آنها روز خود را با مجموعه ای از عبارتهای زشت و توهینآمیز که نشان دهنده سطح پایین تربیتی و اخلاقی خودشان بود، آغاز کردند. آنها تمامی زندانیان را مجبور به ایستادن و دادن سلام نظامی به هر پلیسی کردند که وارد می شود و تا زمان خروج وی از سالن، زندانیان میبایست سرپا میایستادند. آنها همچنین زندانیان را مجبور کرده بودند که برای صدا کردن هر فرد پلیس از لقب "سرور من " استفاده کنند.
اقدامات شدیدتر از شرایط فوق العاده
در اجرای قانون موسوم به "سلامت ملی" من در زندان حوض الجاف بودم. در آن زمان مجموعه ای از اقدامات در داخل زندان تحمیل شده بود که عبارت بودند از:
جلوگیری از خروج زندانیان از سلولها به استثنای زمانهای وضو برای نماز و بعد از پایان وعدههای غذایی یعنی شش بار در روز.
جلوگیری از قرائت قرآن کریم.
مجوز استحمام تنها دو روز در هفته بود.
عدم صدور مجوز برای رفتن به نزد پزشک جز در مواقع ضروری.
جلوگیری از ارتباط و ملاقات با افراد خانواده.
البته در آن زمان ما مجبور به ادای سلام نظامی به افراد پلیس یا نیروهای امنیتی نبودیم. در حوادث زندان جو و بعد از انتشار گزارش پسیونی و تأسیس مرکز با عنوان مؤسسة ملی حقوق بشر و یگان تحقیقات ویژه و دبیرخانه تظلم ها و کمیساریای زندان ها ، شرایط بدتر هم شد و این مراکز و مؤسسات توجهی به مطالبات زندانیان برای اطلاع از اوضاع آنها و پیگیری تجاوزهای صورت گرفته در خارج از دایره انسانیت نداشتند. در پی حوادث زندان جو تجاوزهای صورت گرفته از حد تصور خارج شده بود و فراتر از تمامی قوانین فوق العاده دنبال می شد. برخی از این تجاوزات و اقدامات که به صورت عمومی در تمامی ساختمانها و اردوگاههای زندان صورت میگرفت ، شامل موارد زیر است.
اجازه دادن به زندانیان برای خروج جهت وضو گرفتن تنها به مدت دو دقیقه. در صورتی که زندانی از این مدت تاخیر داشت ، مورد ضرب و شتم قرار میگرفت.
عدم صدور مجوز برای معاینات پزشکی در زندان.
عدم صدور مجوز برای استفاده از شامپو در حمام. در نهایت به تمام افراد حاضر در یک سلول زندان اجازه استفاده از یک صابون ویژه زندان داده می شد.
عدم صدور مجوز برای ارتباط و ملاقاتهای خانوادگی.
مجبور کردن زندانیان برای ادای سلام نظامی و ایستادن آنها در زمان حضور پلیس یا نیروهای امنیتی در داخل سالن ها.
بعد از وعدههای غذایی ، زندانیان باید دستان خود را در داخل سلولی می شستند که ظرفشویی یا چیزی شبیه به آن نداشت.
عدم صدور مجوز برای وارد کردن قرآن به داخل زندان ها. در نهایت مجوز ورود دو نسخه قرآن صادر شد که همه به نوبت از آن استفاده میکردند.
مجبور کردن زندانیان برای قرائت سرود ملی پس از اذان صبح و هنگام قدم زدن در محوطه خارجی.
مجبور کردن استفاده از کلمه "سرور من" در مخاطب قرار دادن افراد پلیس و در صورتی که این کلمه سه بار تکرار میشود ، زندانی مورد ضرب و شتم و توهین قرار می گرفت.
اهانت به روحانیت و کادر پزشکی از طریق خیس کردن لباس های آنها با اسپری کردن آب و محجبور کردن به ایستادن در برابر دیوار در محوطه خارجی زندان.
استفاده از الفاظ زشت و رکیک.