العالم - آمریکا
به گزارش رای الیوم به نقل از نشریه آمریکایی نشنال اینترست، نظام بین المللی کنونی که مبتنی بر اصول لیبرالیسم است و آمریکا سالها پس از جنگ جهانی دوم از آن حفاظت کرده ، به سرعت رو به فروپاشی است.
سالها پس از دوستی – که با پایان جنگ سرد به وجود آمد – اکنون رقابت بین ابرقدرت ها از سر گرفته می شود و آمریکا خود را رو در روی دو ابرقدرت یعنی چین و روسیه می بیند. همزمان برخی قدرت های کوچکتر و نوظهور رفته رفته به این سه قدرت برتر نزدیک می شوند.
در سطحی عمومی تر، قدرت و دینامیسم بین المللی به دور از محدوده اروپا و ناتو – که متن و خاستگاه اصلی لیبرالیسم بودند – به سرعت در حال رشد است. به رغم مقاومت آمریکا در برابر این حقیقت، جهان در حال حرکت به سمت پلورالیسم (کثرت گرایی) غیر لیبرالیستی – اگر نگوییم ضد لیبرالیسم – است.
پرهیز از پلورالیسم قطبی
آمریکا از مدتها قبل با پدیده پلورالیسم (کثرت گرایی) رو به رو شده است اما تاکنون، خود، به عنوان یک ابرقدرت و قطب اصلی به طور جدی با این موضوع درگیر نشده است. این کشور از زمان استقلال تا اواخر قرن 19 ار رقابت های جاری در داخل اروپا برای تقویت منافع خود در این قاره بهره برداری کرده است اما هرگز به طور مستقیم در این رقابت ها درگیر نشده است.
با پایان جنگ سرد، نظام تک قطبی بر جهان حاکم شد این موضوع به آمریکا فرصت داد تا بر مبنای اصول لیبرالیسمی که خود مدعی برتری در آن بود، رهبری جهان را به دست گیرد.
این کشور با موضوع پلورالیسم قطبی نوپا چگونه برخورد خواهد کرد؟
امروز دو مکتب یا نظریه برای برخورد با این چالش وجود دارد؛ یک نظریه خواهان بازگشت به داخل و کاهش مداخله های آمریکا در سطوح بین المللی و بازگشت به سیاست خارجی قبل از جنگ جهانی دوم است. اما نظریه دیگر خواستار بازآفرینی نظام دو قطبی بر اساس مشارکت است. به هر حال هیچ یک از دو نظریه به واقع نمی خواهند آمریکا را در موقعیت مشارکت فعال در نظام چند قطبی قرار دهند.
چرا هر دو مکتب یا نظریه برای تحقق اهداف آمریکا کافی نیستند؟
طرفداران نظریه بازگشت معتقدند آمریکا با توجه به موقعیت ژئوپلتیک و برخورداری از مؤلفه های قدرت، ذاتا کشور امنی است اما نمی تواند ار روند تحولات جهانی دور بماند.
در دنیای کنونی که همه چیز به رقابت بین ابرقدرت ها ربط دارد، باید موازنه های منطقه ای پیوسته کنترل شوند. آنها می گویند ضرورتی ندارد که آمریکا در همه جای دنیا حضور داشته باشد اما حضور فعال در چند نقطه از جهان به ویژه قاره گسترده و پهناور اوراسیا که شمال اروپا و خاورمیانه و جنوب شرق و شمال شرق آسیا و قطب شمال می شود، اجتناب ناپذیر است.
در مقابل، طرفداران نظریه بازآفرینی نظم بین المللی معتقدند آمریکا باید حضور فعالی در سطح بین الملل داشته باشد. آنها خواستار این هستند که آمریکا برای گسترش ارزشهای دموکراسی لیبرالیسم و دفاع از آن باید در سراسر جهان حضور فعال داشته باشد نه فقط در مناطق خاصی که منافع این کشور اقتضا می کند. آنها به این ترتیب در تلاش هستند در مقابل پلورالیسم قطبی ایستاده و آن را به کشمکش بین دموکراسی و استبداد خلاصه کنند.
طرفداران این نظریه خواستار برخورد با کشورهایی مثل چین، روسیه، ایران و کره شمالی به عنوان محور ناآرامی و تنش هستند. این در حالی است که کشورهای یادشده درباره همه مسائل موجود اتفاق نظر ندارند و هر یک از آنها ترجیح می دهند کشور دیگر را در چارچوب روابط دوجانبه در کنار خود نگه دارند نه در قالب یک ائتلاف گسترده و چند جانبه. در اینجا باید خاطرنشان کرد که به رغم همه این حرفها، دیگر کشورها از جمله کشورهای اروپایی و شرق آسیا با نظریه نظام دو قطبی مخالف هستند و مصرانه برای تقویت پلورالیسم قطبی تلاش می کنند.
تشکیل نظام چند قطبی
در نظام چند قطبی، روسیه، چین، هند و قاره اروپا و آمریکا ابرقدرت های جهان هستند و هر یک چالش های مخصوص خود را بر نظام بین الملل تحمیل خواهند کرد.
به این ترتیب چالش پیش روی آمریکا، ایجاد یک مشی مشخص برای تعامل با هر یک از این قدرت ها متناسب با یک مشی و چارچوب کلی تر برای تعامل با مسائل جهانی است؛ این کشور از یک سو باید چین را به عنوان یک ابرقدرت محدود کند و هند را هم تحت حمایت قرار دهد و روسیه را به عنوان یک ابرقدرت دیگر نگه دارد و مراقب باشد که اروپا به عنوان یک کلیت واحد باقی بماند.
محدود کردن چین به عنوان یک ابرقدرت
آمریکا تلاش می کند برای تضمین برتری خود، توسعه طلبی های ژئوپلتیک چین به خصوص در بخش تکنولوژی را محدود کند. این کشور باید مشکل رشد فزاینده بدهکاری را هم حل کند و معیارهای آموزش و پرورش و بهداشت را که راکد مانده اند، ارتقا دهد و چالش های زیست محیطی را هم مدیریت کند و برای اینکه بتواند از عهده رقابت شدید با چین برآید، اختلافات سیاسی را هم رفع کند.
حمایت از هند
حمایت آمریکا از هند در قالب تقویت صنایع دفاعی این کشور و کمک به این کشور برای نوسازی صنایع دفاعی خود و تقویت جایگاه این کشور به عنوان یک بازیگر جهانی، نمود می یابد.
حفظ روسیه به عنوان یک ابرقدرت
به رسمیت شناختن روسیه به عنوان یک ابرقدرت، عنصری اصلی در هویت ملی این کشور به شمار می رود. اما حفظ این کشور مستلزم جلوگیری از گرایش روزافزون آن به سمت چین به دلیل تحریم های غرب است. هر چند آمریکا نمی تواند ائتلاف استراتژیک کنونی بین چین و روسیه را بر هم بزند اما می تواند با کاهش شدت تحریم های اعمال شده بر مسکو در حد همکاری شرکت های روسی و غربی در آسیای مرکزی و قطب شمال، این ائتلاف را تضعیف کند.
البته هدف کوتاه مدت، جدا کردن روسیه از چین نیست بلکه هدف این است که در معاملات بعدی بین دو کشور اعم از دیپلماتیک و تجاری، چین حداقل امتیاز را دریافت کند.
تلاش برای حفاظت از کلیت اروپا
اروپا از تمام امکانات و مؤلفه های اقتصادی و تکنولوژی لازم برای رسیدن به جایگاه یک ابرقدرت برخوردار است اما اراده سیاسی و انسجام لازم را ندارد. کشورهای اروپایی از زمان جنگ سرد، توانمندی های دفاعی خود را فدای تعمیق و تقویت رفاه اجتماعی و اقتصادی کرده اند و برای تحقق امنیت به آمریکا متکی شده اند. اما اکنون به عنوان یک ابرقدرت باید مسئولیت خود را در برخورد با مسائل پیش بینی نشده امنیتی، بپذیرند.
مسئولیت آمریکا
موفقیت در ایجاد نظام چندقطبی مستلزم این است که آمریکا در مشی و سیاست های خود تجدید نظر کند و بپذیرد که دیگر کشورهای قدرتمند هم از خودگردانی استراتژیک برخوردارند و برای تحقق منافع خاص خود حتی اگر در تعارض با منافع آمریکا باشد، تلاش کنند.
آمریکا باید حدود قدرت خود را بشناسد و اولویت های دفاع از منافع حیاتی خود را تعیین کند. در دنیایی با نظام چندقطبی، این کشور دیگر نمی تواند اراده خود را بر جهان تحمیل کرده و دیگر کشورها را در راستای تحقق اهداف خود به خدمت بگیرد. بنابراین چنانچه هنوز ادعای رهبری جهان را دارد باید منافع ضد و نقیض رقبا را در مسیر منافع خود هماهنگ و منسجم کند و به عبارت دیگر باید با نظام چندقطبی، ماهرانه بازی کند.